مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

هدف غایی مددکاری اجتماعیِ وجودی آفرینش تاب آوری است

مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟ این مقاله به بررسی چگونگی بهره گیری از مددکاری اجتماعی وجودی در مقابله با مرگ و غم و اندوه و در نهایت خَلق تاب آوری  در فرد سوگوار می پردازد.

مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

مددکاری اجتماعی وجودی در مقابله با مرگ و اندوه

این مقاله به بررسی چگونگی بهره گیری از مددکاری اجتماعی وجودی در مقابله با مرگ و غم و اندوه می پردازد.

پس از تعریف مرگ و غم، این مقاله به بررسی نگرش افراد نسبت به مرگ و دیدگاه های نظری مرتبط با مرگ و غم می پردازد.

این مقاله به بررسی مفهوم اساسی اگزیستانسیالیسم در زمینه مقابله با مرگ و غم و اندوه می پردازد.

مقاله سپس مبانی نظری رویکرد اگزیستانسیالیستی در ارزیابی و مداخله مددکاری اجتماعی را مورد بررسی قرار می دهد. اهمیت رویکرد اگزیستانسیالیستی در روند مقابله با مرگ و اندوه را برجسته می کند، زیرا افراد را تشویق می کند تا با واقعیت مرگ روبرو شوند و معنای زندگی را بیابند.

در نهایت، مقاله با ارائه بینش هایی در زمینه مبانی نظری مددکاری اجتماعی وجودی در زمینه مرگ و غم و اندوه به حوزه مددکاری اجتماعی کمک می کند. به منظور افزایش درک و فهم این موضوع، این مقاله شامل یک مثال موردی است که به درک عمیق‌تر کاربرد عملی مددکاری اجتماعی وجودی در مقابله با مرگ و غم کمک می‌کند.

مواجهه با مرگ و میر

مرگ مفهومی پیچیده و چندوجهی است که جایگاه مهمی در تجربیات انسان دارد. این یک پدیده جهانی است که از مرزهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی فراتر می رود. در طول تاریخ، انسان ها با معنا و مفاهیم مرگ دست و پنجه نرم کرده اند که منجر به تفسیرها، باورها و آیین های مختلفی پیرامون وقوع آن شده است. مرگ یک پایان اجتناب ناپذیر برای زندگی جسمانی انسان است. غم و اندوهی که افراد به عنوان واکنشی در برابر از دست دادن افرادی که دوستشان دارند و به آنها اهمیت می دهند تجربه می کنند و مرگ خود را نیز به آنها یادآوری می کند، یک فرآیند پیچیده چندوجهی با جنبه های اجتماعی، فرهنگی و روانی است (شیر، 2012). مرگ و غم و اندوه تجارب جهانی هستند که زندگی فردی و اجتماعی را در بسیاری از فرهنگ ها برای سال ها تحت تاثیر قرار داده اند (Granek & Peleg-Saggy, 2017).

سوگ شامل ابعاد عاطفی، شناختی و رفتاری است. واکنش های عاطفی شامل احساس غم، خشم، گناه، اضطراب و تنهایی است، در حالی که واکنش های شناختی ممکن است شامل مشکل در تمرکز، فراموشی و سردرگمی باشد. واکنش های بیولوژیکی شامل تغییرات در الگوهای خواب، اشتها و سطوح انرژی است (استروبی و همکاران، 2001).

یونگ (2020) بُعد جالبی را مطرح می کند و نشان می دهد که ترس از مرگ اغلب ریشه در ترس عمیق تر از زندگی دارد.

به طرز متناقضی، کسانی که بیشتر از مرگ نگران هستند ممکن است کسانی باشند که از زندگی واقعی می ترسند. این موضع عاطفی اغلب در طول رشد روانشناختی عادی زمانی که تعقیب هدف زندگی درگیر تجربیات گذشته می شود یا زمانی که افراد از تهدید اجتناب ناپذیر مرگ عقب نشینی می کنند، ایجاد می شود (یونگ، 2020).

هوکلکلی (1991) دیدگاه یونگ را بیشتر توضیح می دهد و ادعا می کند که ترس از زندگی ساختگی صِرف نیست، بلکه تجلی ناتوانی در انطباق کامل با فرآیندهای آشکار زندگی است.

این ترس، اگرچه معمولاً ناخودآگاه است، اما اضطراب عمیقی را ایجاد می‌کند که ناشی از فرافکنی‌ها بر وجود فرد است. از دست دادن برگشت ناپذیرِ جوانی و آگاهی از این که شمارش معکوس زندگی آغاز شده است، تنها این وضعیت ناراحتی را تشدید می کند. اساساً، عقب نشینی مداومِ روان انسان از واقعیت نشان دهنده نوعی افسردگی است – ترس از تجربه نکردنِ واقعی زندگی و ترس از مرگ قریب الوقوع (هوکلکلی، 1991).

 مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟
مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

مرگ صرفاً یک رویداد زیستی نیست، بلکه دارای اهمیت وجودی و فلسفی نیز می باشد.

فیلسوفان اگزیستانسیال، مانند سورن کی یرکگارد و مارتین هایدگر، ابعاد وجودیِ مرگ را بررسی کرده اند و بر نقش آن در شکل دادن به وجود انسان و جستجوی معنا تأکید کرده اند (میستر، 1993؛ اشنایدر، 2015). مرگ سؤالات اساسی را در مورد ماهیت زندگی، هدف وجود و محدودیت های دانش و درک انسان ایجاد می کند (میستر، 1993).

در این مقاله، مفاهیم مرگ و غم از منظر اگزیستانسیالیستی مورد بررسی قرار می‌گیرد و چارچوبی منحصر به فرد برای بررسی ابعاد وجودی آنها ارائه می‌کند، در حالی که یک مورد مددکاری اجتماعی بالینی را در ادامه مورد بحث قرار می‌دهد. علاوه بر این، این مقاله به دنبال ارائه چارچوبی جامع برای مددکاران اجتماعی برای مداخلات بالینی است که بر نگرانی‌های وجودی در زمینه مرگ و اندوه تأکید دارد.مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

اگزیستانسیالیسم

مرگ و اندوه عمیقاً با وجود انسان عجین شده است. قبل از بررسی این مفاهیم، ​​ضروری است که چارچوب اگزیستانسیالیستی را که زیربنای مقاله ما است، تشریح کنیم. Bezirci (2002) اگزیستانسیالیسم را به عنوان یک جنبش فلسفی تعریف می کند که بعدها به یک گفتمان گسترده تر با متفکران مختلف گسترش یافت که به طور مستقل بر اصول مشترک تأکید کردند. این جنبش به طور قابل توجهی بر ادبیات فلسفی متنوع تأثیر گذاشته است و به مفاهیمی مانند مرگ، آزادی، انزوا، معنا، مسئولیت و انتخاب پرداخته است. اگزیستانسیالیسم اساساً بر مسائل هستی شناختی مرتبط با وجود انسان متمرکز است.

یالوم (2001) اگزیستانسیالیسم را از طریق چارچوب “نگرانی نهایی” خود بررسی می کند و مرگ، آزادی، معنا و انزوا را به عنوان چهار ترس اساسی که وجود انسان را شکل می دهد شناسایی می کند.

کی یرکگارد (2004) معتقد است که افراد دائماً با انتخاب ها و احتمالات روبرو هستند و هویت خود را با انتخاب از میان این گزینه ها شکل می دهند. یاسپرس (2018) اگزیستانسیالیسم را از طریق مفاهیمی مانند دازاین (موجود انتزاعی موجود فراتر از بُعد فیزیکی) و متعالی (موجود الهی) تعریف می کند. هویتی که به سوال «من کیستم؟» پاسخ می دهد.

طبق نظر یاسپرس (2018)، انسان‌ها که به‌طور ملموس و انتزاعی فراتر از جغرافیای فیزیکی وجود دارند، به دنبال درک وجود خود از طریق ارتباط با دازاین و امر الهی هستند.

آرنت (2004) استدلال می کند که به گفته هایدگر، مسئله هستی که در ابتدا فلسفه را تعریف می کرد، فراموش شده است و تاریخ فلسفه را به عنوان فراموشی بودن نشان می دهد. هایدگر (2008) معتقد است که وجود، در حالی که «من» ثابت می‌ماند، کاملاً از «من»ها و موجودات دیگر مستقل نیست. خود، بدون استقلال، وحدتی زمینه‌ای با «من» و موجودات دیگر حفظ می‌کند و بیانگر معنی بودن در هر موقعیتی است.

از نظر تاریخی، بارت (2015) اشاره می کند که اگزیستانسیالیسم، که در اواسط قرن بیستم در فرانسه ظهور کرد، اغلب پاسخی به زمینه اردوگاه های مرگ نازی ها در جنگ جهانی دوم و بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی در نظر گرفته است که شرایط را برای آنچه تا آن لحظه ایجاد شده، لحظه اگزیستانسیالیستی نامیده است و نسلی را وادار می کند تا با شرایط انسانی و واقعیت های نگران کننده مرگ، آزادی و بی معنایی دست و پنجه نرم کنند (آهو، 2023).

به طور مشابه کریل (1978) بیان می کند که اگزیستانسیالیسم مُدرن در میان خرابه ها، هرج و مرج و فضای عمومی سرخوردگی در اروپا در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن متولد شده است. بارینگ (2015) این تصور را که اگزیستانسیالیسم در سال 1945 ابداع شد را به چالش می کشد و استفاده از آن را در گذشته های نه چندان دور در چندین کشور برجسته می سازد. وی نشان می‌دهد که برجستگی اگزیستانسیالیسم به دلیل وجود شبکه‌های علمی بین‌المللی است که متفکرانی مانند آلبر کامو، گابریل مارسل و داستایوفسکی قبلاً از نویسندگان اگزیستانسیالیست محسوب می‌شدند.مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

مددکاری اجتماعی وجودی

به گفته کریل (1996)، مددکاری اجتماعی اگزیستانسیال در ابتدا در دهه های 1960 و 1970 به شیوه ای معتدل وارد این حوزه شد. مددکاری اجتماعی اگزیستانسیال تأثیر فلسفه اگزیستانسیالیستی بر روان درمانی شناخته شده است که منجر به ایجاد درمان وجودی شده است.

با این حال، ادغام اگزیستانسیالیسم در مددکاری اجتماعی کمتر مشهود است و فاقد انسجام مفهومی است (تامپسون، 2017). اگزیستانسیالیسم، با تأکید بر آزادیِ فردی در چارچوب محدودیت های اجتماعی، با پیچیدگی های تعامل اجتماعی و سیاسی همسو می شود. Lyska و Vyšniauskytė-Rimkienė (2015) اظهار می دارند که مددکاری اجتماعی، که بازتاب های وجودی در مورد معنای زندگی را درگیر می کند، باید دیدگاه های منحصر به فرد مراجع را تصدیق کند. این رویکرد، که بر تفکر مراجعین در مورد هستی متمرکز است، به منحصر به فرد بودنِ فردی ارزش می‌دهد و با پرداختن به سؤالات وجودی، رشد شخصی را تسهیل می‌کند (Lyska & Vyšniauskytė-Rimkienė، 2015).

به گفته کریل (1978)، مُدل وجودی از جنبش روانشناسی انسان گرا پدید آمد و خود را از مکاتب روان پویشی و رفتاری متمایز کرد. در حالی که روان پویایی بر تشخیص و تئوری متمرکز بود، رفتارگرایان بر تحقیقات و تکنیک ها تأکید داشتند.

رویکرد انسان گرایانه، که نیروی سوم در نظر گرفته می شود، رابطه درمانی را با تأکید بر شفافیت، اصالت و خودانگیختگی و خصوصاً اصولی که توسط مددکاری اجتماعی اتخاذ شده است، در اولویت قرار می دهد.

نیلسون (2018) به عدم وجود تعریف روشنی از مددکاری اجتماعی اگزیستانسیال اشاره می کند که منعکس کننده ماهیت متنوع خود اگزیستانسیالیسم است. برعکس، کریل (1996) استدلال می کند که مددکاری اجتماعی مضامین وجودی را از طریق رویکردهای درمانی مختلف مبتنی بر قدرت، شامل افسون زدگی، یافتن معنا در رنج، پذیرش آزادی انتخاب، ارزش دادن به گفتگو و تعهد به یک مسیر خاص، در بر می گیرد (کریل، 1969).

در سطح جهانی، مددکاری اجتماعی علاقه مشترکی به مطالعه انسان ها در یک زمینه اجتماعی دارد و بر جنبه های اساسی و وجودی وجود تأکید دارد (گاتمن، 1996). مددکاری اجتماعی وجودی، قابل انطباق در زمینه های فرهنگیِ متنوع، رفاه را از طریق روش های حساس معنوی افزایش می دهد (کاندا و همکاران، 2004).

معنویت و اگزیستانسیالیسم، اگرچه به جای یکدیگر استفاده می شوند (کاندا، 1988؛ والش، 2013؛ کریل، 1995)، مفاهیم متمایزی را منتقل می کنند. مداخلات هدایت‌شده اگزیستانسیالیستی، مشارکت مراجعین را در فعالیت‌های سازنده، جستجوی راه‌حل‌های بیرونی و مراقبتِ فراتر از خود تشویق می‌کند (والش، 2013).

در شرایط غم و اندوه، مددکاری اجتماعی وجودی بر کمک به افراد برای یافتن معنا در میان از دست دادن، پذیرش مرگ و میر و ادامه زندگی پس از مرگ یکی از عزیزان متمرکز است. گوش دادن فعال و همدلی، مهارت های حیاتی در مددکاری اجتماعی اگزیستانسیال، درک تجربیات و عواطف منحصر به فرد مراجع را تسهیل می کند، که هنگام پرداختن به مرگ و غم بسیار مهم است (کاندا و فورمن، 2010).

سوگ، ماتم و اندوه

به طور کلی، مشاهده می شود که سه مفهوم مختلف وجود دارد که از دست دادن یک عزیز و فرآیند متعاقب آن یا هر گونه از دست دادن یا جدایی را به عنوان فردی، اجتماعی و موقعیت خاص تعریف می کند (استروبه و شوت، 1999). این مفاهیم که عبارتند از سوگ، سوگواری و اندوه اغلب می توانند به جای یکدیگر مورد استفاده قرار گیرند، اگرچه به موقعیت های مختلفی اشاره دارند (مالکینسون، 2013). بخش زیر تعاریف پرکاربرد این واژگان را ارائه می دهد.

سوگواری

سوگواری مربوط به از دست دادن یکی از عزیزان است. وضعیت عینی فردی را که فقدان را تجربه می کند توصیف می کند (گیر، 2006). شامل مؤلفه های اجتماعی و خارجی از دست دادن است (مالکینسون، 2013).

عزاداری

عزاداری به فرآیند و اندوه تجربه شده پس از مرگ اشاره دارد (مالکینسون، 2013). این فرآیند که شامل مراحلی مانند غم و اندوه پس از فرد متوفی، تلاش برای رسیدن مجدد به فرد متوفی و ​​بازسازی است، نشان‌دهنده بُعد فرهنگی عزاداری است و بسیاری از الگوهای رفتاری- فرهنگی را در بر می‌گیرد. الگوهای رفتاری و مدت زمان ممکن است بر اساس تفاوت های فرهنگی و مذهبی متفاوت باشد (هاریسون و همکاران، 2018).

غم و اندوه

غم و اندوه واکنش ذهنی فرد به از دست دادن است و نشان دهنده یک پاسخ انطباقی به فقدان مربوط به مرگ است. واکنش‌های سوگ می‌توانند به صورت انواع واکنش‌های فیزیکی، عاطفی، شناختی و رفتاری ظاهر شوند. غم و اندوه شامل برنامه های محقق نشده، آرزوها، رویاها و تخیلات در مورد متوفی می شود. وجه اشتراک این مفاهیم این است که غم و اندوه واکنش ذهنی فرد است (مالکینسون، 2001؛ مالکینسون، 2013).مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

نگرش نسبت به مرگ

نگرش نسبت به مرگ در طیفی از پذیرش تا اجتناب، ترس و انکار گسترش می یابد (وونگ و همکاران، 2015). در حالی که پذیرش مرگ را به عنوان یک جنبه طبیعیِ زندگی در بر می گیرد، اجتناب مرگ را به عنوان یک تهدید در حال ظهور درک می کند. ظهور تکنولوژی، همانطور که توسط کوبلر راس (1997) مورد بحث قرار گرفت، احتمالات جدیدی را معرفی می کند اما ترس عمیقی از مرگ را نیز القا می کند.

در جامعه معاصر، که با پیشرفت تکنولوژی و استانداردهای زندگی توسعه یافته مشخص می شود، مرگ به یک تابوی فرهنگی تبدیل شده است که به محیط های نهادی محدود می شود (جان، 1990؛ کاستنبام و مورمن، 2018). با وجود اضطراب فزاینده، افراد از دفاع روانی استفاده می کنند که مرگ و میر آنها را به طور موقت انکار می کند. این ادراک ناخودآگاه جاودانگی هنگام مواجهه با مرگ دیگران فرو می‌ریزد و مکانیسم مقابله را آغاز می‌کند: «کس دیگری، نه من» (کوبلر راس، 1997؛ وردن، 2018).

گفتمان اخیر بر اهمیت رو به گسترش مباحث مبتنی بر فرآیند سوگ تأکید می کند، با مُدل فرآیند دوگانه مقابله با سوگ، که در سال 1999 توسط استروبه و شوت معرفی شد و به عنوان یک چارچوب نظری برجسته ظاهر شد (Stroebe & Schut, 1999). این مُدل با هدف روشن کردنِ پویاییِ ذاتی در سازگاری با ضرر است.

این دو فرآیند، مقابله همزمان را ارائه می‌کند: ضرر محور و بازسازی محور. اولی مستلزم رویارویی با درد و اندوه عاطفی است، در حالی که دومی بر سازگاری با تغییرات عملی و عملکردی ناشی از فقدان تمرکز دارد (Stroebe & Schut, 2010). این مُدل با تأکید بر ماهیت غیر متوالیِ فرآیند سوگ، تشخیص می دهد که افراد ممکن است در زمان های مختلف مراحل مختلفی را پشت سر بگذارند (Stroebe & Schut, 1999).

نظریه برجسته دیگری که فرآیند سوگ را توضیح می دهد، مُدل وظایف وردن (2018) است که چارچوبی را ارائه می دهد که چهار وظیفه اساسی را در حین سوگ ترسیم می کند (Maddocks, 2003). این تکالیف پایه و اساس شرایطی را برای درک و هدایت تجربیات شناختی و عاطفی مرتبط با غم و اندوه فراهم می کند. Worden (2018) وظایف زیر را مشخص می کند:

هدف غایی مددکاری اجتماعی وجودی آفرینش تاب آوری است
هدف غایی مددکاری اجتماعی وجودی آفرینش تاب آوری است

چهار تکلیف مُدل وظایف وردن عبارتند از:

پذیرش واقعیت از دست دادن

اعتراف به خسارت دیدگی اقدام اولیه است. عدم پذیرش آن ممکن است منجر به انکار و مکانیسم‌های مقابله‌ای ناسازگار شود، روند سوگواری را مختل کرده و بهبودی روانی را با مشکل مواجه می کند. تشخیص وقوع خسارت بسیار مهم است (وردن، 2018).

بیان تجربه عاطفی از دست دادن

وظیفه دوم مستلزم دادن زمان و مکان به افراد برای شناسایی و ابراز احساسات درد، خشم و اندوه مرتبط با فقدان است (وردن، 2018).

سازگاری با محیط بدون متوفی

وظیفه سوم شامل ایجاد یک هویت جدید است که افراد را ملزم می کند تا خود را دوباره تعریف کنند و زندگی پس از از دست دادن را طی کنند. سازگاری، ابعاد بیرونی، درونی و معنوی را در بر می گیرد (وردن، 2018).

بازسازی معنای از دست دادن

چهارمین وظیفه شامل درک معنا و تأثیر فقدان، یافتن هدف جدید و هدایت مجدد انرژی عاطفی به سمت ارتباطات جدید است. این کار بهزیستیِ عاطفی و یک مسیر سالم برای شفا را تسهیل می کند (وردن، 2018).

این وظایف نقش محوری در هدایت افراد از طریق فرآیند غم و اندوه، تقویت رفاه عاطفی و تسهیل سفر سازنده به سمت بهبودی دارند. مُدل وظیفه غم وردن به عنوان یک چارچوب علمی ارزشمند برای درک ماهیت پیچیده غم و اندوه است (مدوکس، 2003). این آخرین وظیفه قابل ادغام با نظریه وجودی است.

در حالی که وردن (2018) نگریستن به غم و اندوه را به عنوان فرآیندی نه محدود به مراحل خاص، بلکه شامل وظایف ضروری برای سازگاری با از دست دادن، پیشنهاد می‌کند، کاوش در مراحل غم الیزابت کوبلر راس (1997)، همانطور که در «درباره مرگ و مُردن» تشریح شده است، بینش‌های ارزشمندی ارائه می‌دهد.

اگرچه برخی از منتقدان معتقدند که کاربرد اصطلاح “مراحل” به شیوه ای سفت و سخت و خطی بحث برانگیز است (پنا-وارگاس و همکاران، 2021؛ آویس و همکاران، 2021)، تیرل و همکاران. (2023) معتقد هستند که کوبلر-راس به جای ارائه مراحل سفت و سخت و خطی قصد داشتند طیفی از رفتارها و احساسات را در افراد مشخص کنند. هدف او افزایش درک برای بیماران و مراقبان با توضیح این تجربیات بود. کلارک و کافر (2018) تاکید می کنند که “نظریه مرحله” به صراحت به عنوان یک ابزار اکتشافی ارائه می شود و مقوله های مصنوعی، جدا شده و به طور جداگانه توصیف می شوند تا بحث واضح تر و ساده تر از هر تجربه را تسهیل کنند.مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

علاوه بر این، او همچنین در مفهوم آگاه بودن و گوش دادن پیشگام بود، در حالی که همچنین بر اهمیت مراقبت، حمایت و استفاده از امید با مراجعین تأکید کرد (کلارک و کافر، 2018؛ کارتر و نیکولایدس، 2023). کوبلر راس (1997) پنج مرحله را به شرح زیر استدلال می کند:

پنج مرحله “نظریه مرحله”

انکار و انزوا

مرحله اولیه، بی میلی به پذیرش مرگ قریب الوقوع است – یک مکانیسم دفاعی موقت که به افراد کمک می کند تا با احساسات طاقت فرسایی که با تصدیق مرگ و میر مرتبط است کنار بیایند (کوبلر راس، 1997). افراد در مواجهه با یادآوری مرگ و میر خود، ممکن است به طور غریزی واقعیت را رد کنند و احساساتی مانند “این نمی تواند درست باشد” را ابراز می کنند، اگرچه اغلب کوتاه است، انکار ممکن است تا زمانی که پذیرش نسبی ظاهر شود ادامه یابد، و باعث شود افراد از باور به مرگ یا از دست دادن قریب الوقوع امتناع کنند، از افکار اجتناب کنند. و بحث در مورد مرگ (ولکان، 2018؛ کوبلر راس، 1997).

خشم به صورت ناامیدی

در مرحله دوم، خشم به صورت ناامیدی، رنجش یا حسادت به دیگران از جمله عزیزان، مراقبان یا سلامتی ظاهر می شود. با زیر سوال بردن عادلانه بودنِ رنج خود، افراد ممکن است به این فکر کنند که “چرا من؟” در حالی که اجتناب‌ناپذیریِ مرگ در کنترل افراد نیست، کسانی که از دست دادن را تجربه می‌کنند ممکن است خشم را در خود جای دهند و احساس کنند که توسط مردگان رها شده‌اند. اگر به طور مناسب مدیریت شود، خشم متوسط ​​می تواند روند پذیرش را به طور مثبت تسهیل کند (ولکان، 2018).

مذاکره

در مرحله سوم، افراد ممکن است مذاکره کنند و به دنبال چانه زدن با قدرت یا سرنوشت بالاتر برای جلوگیری از مرگ یا ضرر باشند (Worden, 2018). کوبلر راس (1997) این مرحله را به کودکانی تشبیه می‌کند که قبل از توسل به رویکرد آشتی‌جویانه با بزرگسالان، رفتاری مستبدانه و عصبانی اتخاذ می‌کنند. عبارات خود متهم کننده مانند “اگر فقط” پس از از دست دادن رایج می شود و احساس گناه را منعکس می کند (ولکان، 2018).

افسردگی

مرحله چهارم، گذار از بی‌تفاوتی، رواق‌گرایی و خشم به احساس عمیق از دست دادن است. در اینجا، افراد ممکن است با احساس غم، ناامیدی و درماندگی دست و پنجه نرم کنند (کوبلر راس، 1997). همانطور که پذیرش از دست دادن پابرجا می شود، پریشانی درونی تشدید می شود و راه را برای رنج روانی هموار می کند (ولکان، 2018).

پذیرش – پذیرفته شدن

در مرحله آخر، افراد شروع به پذیرش مرگ یا از دست دادن قریب الوقوع خود می کنند و ظاهری از صلح و بسته شدن را پیدا می کنند (کوبلر راس، 1997). پس از پذیرش، با در نظر گرفتن تداوم حضور عاطفی متوفی در ذهن بازماندگان، نیاز به بازنگری و سازماندهی مجدد رابطه فرد با فقدان ایجاد می شود.

کوبلر راس (1997) نسبت به تلقی مرحله پذیرش به عنوان یک نتیجه سرخوشانه هشدار می دهد. بلکه شبیه به حالت بی حسی نزدیک است که نشان دهنده پایان درد، پایان مبارزه و مهلت قبل از یک سفر طولانی است. به همین دلیل، فرد ابتدا باید متوجه شود که فرد متوفی برای او چه معنایی دارد و سپس آنها را در جایی از تجربیات خود به عنوان خاطره قرار دهد (ولکان، 2018). این معناسازی جایی است که نظریه وجودی بیشترین کاربرد را دارد.

اندوه عادی- سوگ مرضی- سوگ آسیب زا

در حالی که قصد ما اَنگ زدن به تجربیات افراد نیست، درک ماهیت روانی غم و اندوه می تواند عمیقاً مفید باشد. این دانش می تواند مددکاران اجتماعی را قادر سازد تا تشخیص دهند که چه زمانی و در کجا چه مداخلاتی برای مراجعینشان لازم باشد.

در DSM 5، غم و اندوه به روش های مختلفی طبقه بندی می شود. اندوه معمولی به خودی خود یک تشخیص نیست، بلکه یک فرآیند شفابخش است. اما اختلال سوگ طولانی مدت می تواند علائم قابل توجه و طولانی داشته باشد که ممکن است شبیه به شدت اختلال افسردگی اساسی باشد.

افراد مبتلا به دیس تایمی، MDD، دوقطبی DO، SUD Recovery یا PTSD ممکن است با استرس اضافی غم و اندوه، وضعیت اولیه آنها تشدید شود. بر اساس نظر انجمن روانشناسی آمریکا (APA، 2013) غم و اندوه شامل یافته هایی است که می تواند با افسردگی اساسی اشتباه گرفته شود.

باید مشخص شود که آیا وضعیت فرد در نتیجه از دست دادن است یا علائم افسردگی بر اساس شرح حال گرفته شده از فرد می باشد.مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟

در مقایسه با افسردگی، احساساتی که در عزاداری به شدت در فرد دیده می شود به زمان و فضای بیشتری نیاز دارد. در مقایسه با افسردگی، احساساتی که در فرد سوگوار شدیدتر است، احساس پوچی و از دست دادن بیشتری است. افسردگی آناکلیتیک نیز به عنوان پوچی و ترس از رها شدن تجربه می شود (APA، 2013؛ ژانگ و همکاران، 2006).

غم و اندوه معمولی یک پاسخ متداول به از دست دادن است که شامل طیفی از علائم عاطفی، رفتاری و فیزیکی است که می تواند شامل پاسخ های روانی قوی مانند ترس، خشم و شوک باشد (دی استفانو و همکاران، 2021). وردن (2018)

چهار وظیفه را در روند عادی سوگ همانطور که قبلا ذکر شد ترسیم می کند: تصدیق واقعیت از دست دادن، تجربه درد غم، سازگاری با زندگی بدون موجودیت از دست رفته، و ایجاد ارتباط با از دست دادن در حین ادامه زندگی.

این روند تدریجی با سرعت فردی آشکار می شود و زمان کم و یا بیشتر را بر اساس تفاوتهای فردی برای هر فرد در نظر می گیرد.

بونانو (2004) دو الگوی پاسخ را در سوگ عادی شناسایی می کند: شفا که به بازگشت تدریجی به عملکرد قبل از از دست دادن اشاره دارد و تاب آوری که به توانایی سازگاری و کنار آمدن بدون علائم غم طولانی یا شدید اشاره دارد.

تاب آوری، در این زمینه، توانایی فرد برای مدیریت پریشانی عاطفی به شیوه ای پایدار است (ولکان، 2018).

سوگ پاتولوژیک با زوال تدریجی عملکرد یک فرد در حوزه های اجتماعی، شخصی و حرفه ای مشخص می شود که حداقل شش ماه پس از فقدان ادامه می یابد (ژانگ و همکاران، 2006).

در این شکل از سوگ، فرد ممکن است برای عبور از روند عادی سوگ تلاش کند و در مرحله خاصی گیر کند که منجر به واکنش های طولانی و حل نشده می شود. اصطلاحاتی مانند سوگ مزمن، غم پنهان شده و غم حل نشده به جای یکدیگر برای توصیف این پدیده استفاده می شوند (بونانو و کالتمن، 2001).

از سوی دیگر، غم و اندوه آسیب زا به دلیل از دست دادنِ ناگهانی، خشونت آمیز و غیرمنتظره یکی از عزیزان ناشی می شود و عملکرد فرد را مختل می کند (پارکس، 2001).

در حالی که سوگ یک واکنش طبیعی به از دست دادن است، ماهیت آسیب‌زای رویداد در سوگِ آسیب‌زا می‌تواند روند عادی سوگواری را مختل کند و به طور بالقوه خطراتی را برای مسائل سلامت روانی و جسمی ایجاد کند (جاکوبز و همکاران، 2000).

فقدانِ آسیب‌زا عمیقاً بر مکانیسم‌های مقابله، جهان بینی و انتظارات تأثیر می‌گذارد و اغلب حل واکنش‌های سوگ را طولانی می‌کند. در موارد شدید، افراد ممکن است بر اساس ضربه تجربه شده دچار اختلال استرس پس از سانحه شوند (Aker et al., 2007).

بر اساس معیارهای DSM-5، تجربه‌های شدید و ناراحت‌کننده حداقل چهار علامت از هشت علامت چندین بار در روز، سوگ مشکل‌ساز را مشخص می‌کند.

این علائم عبارتند از: دشواری در پذیرش مرگ، بی اعتمادی به دیگران، عصبانیت بیش از حد، بی میلی به حرکت رو به جلو، بی حسی عاطفی، احساس بی معنی بودنِ زندگی بدون متوفی، ناامیدی نسبت به آینده و خُلق و خوی پرتنش و مضطرب (APA, 2013).

بسیار مهم است که غم و اندوه را از افسردگی اساسی متمایز کنیم، با تإکید بر حداقل دوره مشاهده شش ماهه برای به حداقل رساندن خطر طبقه بندی اشتباه (ژانگ و همکاران، 2006).

اگزیستانسیالیسم و ​​مفهوم مرگ

از نظر هایدگر (2008) دو نوع هستی در جهان وجود دارد: فراموش کردن وجود و اندیشیدن به وجود.

برای کسانی که غوطه ور در فراموشیِ وجود هستند، زندگی حول محور اقداماتِ دنیوی می چرخد ​​که توسط عوام بیشتر صورت می پذیرد و تحت الشعاع نگرانی های مربوط به مسیر وقایع است.

در مقابل، افرادی که به هستی می اندیشند نه بر پیشرفت رویدادها، بلکه بر جوهر چیزها تمرکز می کنند و آگاهی دائمی از هستی را حفظ می کنند (هایدگر، 2008).

یالوم (2001) که روانپزشکی است که به دلیل ادغام نظریه وجودی در عمل خود مشهور است، این انواع وجود را بسط می دهد و آنها را به مسئولیت وجود خود مرتبط می کند.

وجود هستی‌شناختی انسان‌ها را قادر می‌سازد تا با خلقت خود ارتباط برقرار کنند و خود را تغییر دهند، احساسی که توسط هایدگر (2008) منعکس شده است که معتقد است آگاهی از مرگ، افراد را به سمت شکلی بالاتر از هستی سوق می‌دهد.

یالوم (2001) با کاوش در روان انسان، ترس فراگیر از مرگ را بررسی می کند، دلهره ای تاریک که مدام زمزمه می کند. فکر مرگ، مکانیسم‌های دفاعی مختلفی را تحریک می‌کند که ریشه در انکار دارد، که اغلب منجر به مقابله ناسازگار می‌شود. چنین ناسازگاری می‌تواند منجر به سندرم‌های نامطلوب شود و در صورت استفاده از روش‌های نامناسب برای مقابله با ترس از مرگ، بستری برای آسیب‌شناسی روانی ایجاد کند (یالوم، 2001).

به عنوان مثال، ایجاد پیوند نزدیک با مادر به عنوان یک استراتژی دفاعی در برابر ترس از مرگ، در حالی که در ابتدا موفقیت آمیز می باشد، ممکن است در نهایت به منبعی از اضطراب تبدیل شود که مانع توسعه اجتماعی و خودمختاری می گردد (یالوم، 2001).

اندوه، به عنوان واکنشی به مرگ، جنبه های متعددی از جمله از دست دادنِ مطلق، احساسات دوگانه، احساس گناه و برهم زدن برنامه های زندگی را در بر می گیرد. هر عنصر نیاز به رسیدگیِ دقیق در فرآیند سوگواری دارد. مهمتر از همه، مرگ یک فرد دیگر، افراد را به رویارویی با مرگ و میر خود نزدیک می کند، جنبه ای که اغلب در کار غم و اندوه نادیده گرفته می شود (یالوم، 2001؛ وردن، 2018).

هایدگر مرگ را به عنوان اضطراب نهایی می‌بیند (هایدگر، 2008)، در حالی که یالوم چهار نگرانی وجودی نهایی را شناسایی می‌کند و به تعامل پیچیده بین اگزیستانسیالیسم و ​​مفهوم مرگ می‌پردازد (یالوم، 2001).

این نگرانی‌ها، از جمله اضطراب مرگ، بر دیدگاه وجودی در مورد مرگ و غم تأکید می‌کند و بر جستجوی معنا و هدف در مواجهه با مرگ‌ومیر تأکید دارد.

بکر (1973) ادعا می کند که اضطراب مرگ در شرایط انسانی ذاتی است و راهبردهای مقابله ای متنوعی را برمی انگیزد. راهبردهای فردی، جمعی، مذهبی یا از طریق روابط اجتماعی.

اندوه شامل پذیرش مرگ و نسبت دادن معنا به فقدان است; Neimeyer (2001) به کسانی که هدف زندگی قوی دارند پیشنهاد می کند که غم و اندوه را ماهرانه تر هدایت کنند و مسیرهای جایگزین را به جلو بیابند.

پیش‌بینی مرگ، بررسی چگونگیِ تأثیر هنجارها و انتظارات اجتماعی بر افراد را امکان‌پذیر می‌سازد و باعث بازیابی فردیت و اصالت می‌شود. وونگ (2010) معتقد است که روان درمانی اگزیستانسیال به عنوان ابزاری برای بررسی دقیق پرسش های عمیق زندگی عمل می کند و هدف از هستی و چگونگی مواجهه افراد با مرگِ اجتناب ناپذیر را در بر می گیرد.

چان و تین (2012) کار مرگ را به عنوان هرگونه تلاش حمایتی، درمانی یا شفابخش در پاسخ به مرگ یا مسائل مربوط به مرگ توصیف می کنند و ارتباط آن را در مددکاری اجتماعی برجسته می کنند.

کرامر (1998) با تشخیص غم و اندوه به عنوان یک اتفاق رایج و دارای اهمیت قابل توجه، بر ادغام آن در برنامه درسی مددکاری اجتماعی، به ویژه در دوره هایی مانند “رفتار انسانی و محیط اجتماعی” و دوره های پیری شناسی تاکید می کند.

درک مرگ و مفاهیم مرتبط برای تدوین ارزیابی ها و مداخلات مددکاری اجتماعی بالینی ضروری است (کرامر، 1998).

انتظار مرگ، تفکری را در مورد چگونگیِ دست و پنجه نرم کردنِ افراد با جستارهای عمیق زندگی و هدایتِ رویکردهای درمانی ایجاد می کند.

در این زمینه، روان درمانی اگزیستانسیال به عنوان چارچوبی ارزشمند برای بررسی دغدغه های وجودی ظاهر می شود، در حالی که کار مرگ جنبه مهم مددکاری اجتماعی باقی می ماند و بر اهمیت ادغام موضوعات مرتبط با مرگ در برنامه های درسی آموزشی تأکید می کند.

مددکاری اجتماعی وجودی چیست؟
کاری از کارگروه تخصصی مددکاری اجتماعی ایرانیان
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران
مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا