کانون خانواده برای اعضای آن باید منبع آرامش و امنیت باشد، اما بسیاری از زنان و کودکان در محیط خانواده با ترس و خشونت مواجه میشوند. قربانیان خشونت خانگی رنجهای جسمی و روانی بسیاری را متحمل میشوند. آنها قدرت تصمیم گیری، اظهار نظر یا حمایت از خود را ندارند (یونیسف، 2000). آمارها نشان میدهند که در سراسر جهان80- 98 درصد از کودکان از تنبیه بدنی در محیط خانواده رنج میبرند. هر سال میلیونها کودک و نوجوان در آمریکا در معرض خشونت در خانه، مدرسه و جامعه قرار میگیرند (فینکلر و همکاران، 2009). متأسفانه این پدیده آشکار و در عین حال نهان و محدود به محیط خانگی در بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشور ما هیچ جایگاه ویژه یا متولی تعریف شده ای ندارد. از این رو کسب اطلاعات و آمارهای دقیق در این رابطه بسیار دشوار است؛ اما تکرار کودک آزاری و آمار و گزارشهای غیر رسمی در این زمینه حکایت از افزایش میزان کودکان قربانی دارد (بهاری، 1388).
خشونت خانگی عبارت است از بدرفتاری جسمی، جنسی و روانی، از قبیل منزوی کردن اجباری، محروم ساختن از حمایت و تهدید به آسیب رسانی. این تعریف در بردارنده مفاهیم قصد عمدی و انجام عملی آگاهانه، استفاده از زور و غلبه، حالت تندی و شدت، تعرض، تعدی و حمله به دیگران، آزار و آسیب رساندن به دیگران است (سالاری فر، 1389). قرار گرفتن در معرض سوء استفاده جسمی و جنسی و شاهد خشونت خانگی بودن در دوران کودکی، افکار و اقدام به خودکشی را افزایش میدهد (ابراهیمی و همکاران، 1392). کودکان در معرض خشونت خانگی اغلب دارای مسائل عاطفی و رفتاری، اُفت تحصیلی و ترک تحصیل هستند (ویتکام، 2004/ جونز و شکتر، 1992). مطالعات بسیاری نشان دادهاند که تجربه خشونت در کودکان و نوجوانان همراه با آسیب های عمیق جسمانی، عاطفی و اجتماعی است (فنتازو و مور، 1999/ دپارتمان خانواده و خدمات اجتماعی، 2011) و سلامت رفتاری و عاطفی، تواناییهای شناختی و نگرش کودکان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد؛ این کودکان در مقاسه با کودکانی که در محیطهای سالم و بدون خشونت رشد یافته اند، سلامت رفتاری و عاطفی کمتری دارند (هامفریز و مولندر، 1994).
در همین رابطه با نیما، 12 ساله که دارای تجربه خشونت خانگی است گفتگو میکنم. پدر نیما راننده تاکسی است و در یک منزل استیجاری در حاشیه شهر زندگی میکنند و دارای وضعیت اقتصادی نابسامانی هستند. نیما از حالت خشم و تنفر درونی و کاربرد «مکانیزم جابجایی» سخن میگوید.
«پدرم یا عصبانی نمیشه و یا اگه شد اصلا نمیتونه خودشو کنترل کنه. مثلا وقتی با برادرم بازی میکنیم تا یه کم صدامون بالا میره سریع بهمون تذکر میده که آروم باشیم و اگه ساکت نشیم یه سیلی حواله صورتم میکنه، آن چنان دردم میگیره که تا چند دقیقه احساس سوزش و درد دارم و قرمزیش روی صورتم میمونه. همشم من کتک میخورم، چون من بزرگترم. متنفرم از اینکه کتکم میزنه. دلم میخواد اگه زور داشتم منم با همه توانم بابامو میزدم تا بفهمه کتک خوردن چقدر درد داره. اما زورم که به اون نمیرسه ولی سر فرصت و در خلوت تلافی میکنم و برادر کوچکترم رو حسابی میزنم».
در این مثال، پدر نماد قدرت در خانواده است. اوست که تنبیه میکند، خشونت میورزد و آن را نسبت به فرزندانش که ناتوان هستند، اعمال میدارد. ساختار اقتصادی حاکم بر جامعه پدر را درمانده و از تأمین شرایط رفاهی برای خود و فرزندانش محروم ساخته است. او به عنوان نماد قدرت در خانواده، اکنون در نظام بزرگتری که عرصه اجتماعی- اقتصادی است ضعیف و ناتوان است؛ بنابراین برای کاهش خشم و ابراز نارضایتی از وضعیت موجود از «مکانیزم جابجایی» که در مباحث روانشناسی فروید مطرح است، بهره میگیرد. این چرخه خشونت نسبت به زیردستان همچنان ادامه مییابد تا بدانجا که نیما نیز دقیقا رفتار پدر را آموخته و آن را نسبت به افراد ضعیفتر از خود که در اینجا برادر کوچکتر است اعمال میکند.
اما تجربه نسیم دخترک زیباروی 8 ساله، با آن موهای طلایی و چشمان آبی بسیار تأسف برانگیز است. پدرش کارگر روزمزد است و دارای دو فرزند در حال تحصیل است. آنان نیز در حاشیه شهر زندگی میکنند. نسیم از خشونت جسمی و روانی سخن میگوید:
«میدونید خانم بابام همیشه دعوامون میکنه. مثلا یه بار من اشتباهی تو آشپرخونه ظرفی رو که تازه مامانم خریده بود رو شکستم. به خدا حواسم نبود از دستم افتاد و شکست. وقتی فهمید اینقدر عصبانی شد. یه شلنگ آورد و من و برادرم رو حسابی زد و تو اتاق زندانی کرد. مامانم خیلی سعی کرد مانعش بشه اما خودشم کتک خورد. بابام سرمون داد میزد که شما منو ذله کردید! ما رو تو اتاقمون زندانی کرد و نذاشت تا چند ساعت بیایم بیرون. اون شب من حالم خیلی بد بود. تب شدیدی داشتم تا اینکه صبح زود مادرم منو رسوند بیمارستان و دکترم گفت که آپاندیسم ترکیده و باید هر چه زودتر عمل بشم».
تجربه سارا در خصوص خشونت خانگی یکی از دردناکترین تجاربی است که یک کودک آن را به تجارب زیسته خود میافزاید. سارا دختری 12 ساله، پایه ششم ایتدایی و مشکوک به بارداری بوده است. جثه بسیار ریز، لاغر و رنگ پریدهاش فکر هر مشاهده گری را از بارداری دور ساخته بود. کادر آموزشی مدرسه در طول 9 ماه بارداری در مورد وضعیت سارا مشکوک بوده اند اما در این مورد هیچ گونه اقدامی انجام نداده بودند. بدون تردید خلاء وجود مددکاران اجتماعی در مدارس و در ارتباط با چنین آسیبهای تکان دهنده ای بسیار لازم و ضروری مینماید. موضوع را از زبان سارا روایت میکنم.
«پدرم، من و برادر و مادرم رو ول کرد. رفت با یه زن دیگه ازدواج کرد. مامانم مجبور بود برای اجاره خونه و هزینه تحصیل ما تو خونه مردم کار کنه. صبح که میرفت تا غروب نمیامد. تو خونهای که ما بودیم چند خانواده دیگه هم زندگی میکردن هر کدوم فقط یه اتاق داشتیم. صاحب خونمون از فامیلای دورمون بود زن و بچه اش پیشش نبودن. اوایل با من خیلی بود. یه آقای 50- 55 ساله بود. برام هدیه میگرفت. وقتی مامانم نبود میاومد پیشم. تا اینکه یه روز که تو خونه تنها بودم … تهدیدم کرد که اگه به کسی بگم از خونه بیرونمون میکنه. منم به خاطر مادر و برادرم سکوت کردم. یه روز در مدرسه حالم بد شد و من رو بردن بیمارستان. سزارین شدم و دخترم رو بهزیستی ازم گرفت. من موندم با کلی آبروریزی و شرمندگی و تحقیر و تهدید خانواده ام. اون آقا هم گم و گور شد. هیچ کس نفهمید کجار فت».
سارا که دچار اختلال استرس پس از حادثه (PTCD) شده است، در ابعاد وسیع ترس، وحشت، بی اعتمادی نسبت به جنس مخالف و احساس گناه را تجربه کرده است. او چنین ادامه میدهد: «از مردها متنفرم. دیگه هرگز بهشون اعتماد نمیکنم. اونها موجودات خطرناکی هستند. تقصیر خودم بود. باید بیشتر مواطب می بودم».
بسیاری از کودکان در معرض خشونت خانگی در خانواده هایی با میزان درآمد پایین زندگی میکنند. مشکلات اقتصادی، بروز خشونت در خانواده، کمبود محبت و خلآ وجود والدین آگاه و حساس نسبت به نیازهای کودکان و نوجوانان و یادگیری رفتارهای خشونت آمیز در کودکان، آنان را در شرایط دشواری قرار میدهد. برخی از کودکانی که در محیط خانواده شاهد خشونت هستند، آن را یاد گرفته و برای دفاع از خویشتن خویش، از خشونت به عنوان یک ابزار دفاعی برای تخلیه هیجانات منفی خود استفاده میکنند. در پارهای موارد نیز همچنان که در مورد «سارا» اشاره شد، عدم حضور به موقع و کافی والدین در خانه، زن سرپرستی، بی توجهی و ناآگاهی نسبت به نیازهای کودکان و نوجوانان به ویژه نوجوانان که شرایط بحرانی بلوغ جسمانی، روانی و اجتماعی را پشت سر میگذرانند و از همه مهمتر «عدم حمایت قانونی» از کودکان در معرض خشونت خانگی آنان را با آسیبهای بسیاری مواجه ساخته است که نیازمند حساسیت و اقدامات جدی و پیگیرانه در مورد این پدیده شوم است.
خشونت خانگی مسأله ای است که علاوه بر آموزش، با سلامت، قانون، اقتصاد، توسعه و حقوق انسانی ارتباط دارد. حمایت از کودکان در صورتی موفق است که با پیشگیری آغاز شود. از این رو در کاهش یا کنترل این پدیده، شایسته است به افزایش آگاهی در سطوح مختلف جامعه، آموزش برای ایجاد فرهنگ بدون خشونت و نیز تربیت عاری از خشونت، بهبود شرایط رفاهی خانواده ها، تدوین، اصلاح و بهسازی قانون حمایت از کودکان و شناسایی خانواده های آسیب زا و ارائه خدمات بازتوانی برای قربانیان کودک آزاری مورد توجه قرار گیرد.
منابع
- ابراهیمی، حجتالله. دژکام، محمود. ثقه الاسلام، طاهره (1392). تروماهای دوران کودکی و اقدام به خودکشی در بزرگسالی. مجله رروانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، 19(4): 275- 282.
- بهاری، رقیه (1388). بررسی عوامل مؤثر بر کودک آزاری جسمی در مراکز مداخله در بحران شهر تهران. فصلنامه پژوهش اجتماعی، 2(4): 129- 152.
- دولتیان، ماهرخ. حسامی، ظهیرالدین، علیرضا. ولایی، ناصر. علوی مجد، حمید (1390). بررسی شیوع خشونت خانگی و نقش آن بر حیطههای سلامت روان. دو ماهنامه پژوهنده، 16(6): 84: 277- 283.
- سالاری فر، محمدرضا (1389). خشونت خانگی علیه زنان. مرکز نشر هاجر، قم.
- Department of communities, Child Safety and Disability Services (2012). Domestic and Family Violence and its Relationship to Child Protection: 1-71.
- Fantuzzo, J. h.W. Mohr, W.K. (1999). Prevalence and Effects of Child Exposure to Domestic Violence. The Future of Children Domestic Violence and Children, 9(3): 21- 32.
- Finkelhor, D. Turner, H. Ormrod, R. Hamby, SH. Kracke, K. (2009). Children’s Exposure to Violence: A Comprehensive National Survey. U.S. Department of Justice. www. ojp. usdoj. Gov.
- Humphreys, C. Mullender, A (1994). Children and Domestic Violence: A Research Overview of the Impact on Children. www. Rip.org.uk.
- Jones, A. Schechter, S (1992). Excerpts from Domestic Violence: A National Curriculum for Child Protective Services.
- Whitcomb, Debra (2004). Children and Domestic Violence: The Prosecutors Response. National Institute of Justice, Office of Justice Program, U.S. Department of Justice: 1-12.
کبری واعظی | کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران