ریاست محترم سازمان بهزیستی کشور
جناب آقای دکتر محسنی بند پی
ضمن تبریک فرارسیدن سال نو وآغاز بهار طبیعت، جلوس جنابعالی را بر کرسی خدمت در فصل آفرینش و نوسازی تبریک عرض نموده و این دگرگونی سال جدید که با تغییر در ریاست سازمان بوده را به فال نیک گرفته و آرزوی روزها و اتفاقات خوب برای جنابعالی، سازمان بهزیستی، مراکز تابعه و مددجویان که به طور حتم دغدغه همه ما فعالان حوزه اجتماعی میباشند را دارم. اگرچه خوب میدانم که این پست ها و منصب ها برای مردان خدا و کسانی که دغدغه ای به جز خدمت به خلق خدا را ندارند جز زحمت وگرفتاری چیزی عایدشان نمیکند. به جنابعالی خدا قوت گفته و آرزوی یاری خداوند متعال و توفیق روز افزون در این عرصه مهم را برای شما دارم.
جناب دکتر بنده قصد ندارم درباره خود و همکاران مددکار خود که با تمام وجود و عاشقانه در راه هموار سازی زندگی افراد نیازمند جامعه تمام خود را عرضه میکنند و گاها دچار بی مهری میشوند سخن بگویم. من میخواهم از کسانی برایتان بگویم که سالهاست علیرغم خدماتی که به آنها ارائه گردیده ولی متأسفانه گاهاً اسیر مصلحت اندیشی و مصلحت گرایی های رایج این سالها گشته اند. من میخواهم از آسیب دیدگان اجتماعی سخن به میان آورم، کسانی که طعم تلخ محرومیت را با تمام وجود چشیده اند و این مصلحت اندیشی ها به کارشان نمی آید و نیازمند دست نیرومندی هستند تا همراهیشان کند شاید بتوانند بر مشکلات خود فایق آیند و رنج سالهای خاکستری خود را با تدبیر و برنامه ریزی جنابعالی و البته همت ما مددکاران و کلینیک های مددکاری اجتماعی به فراموشی سپارند و زیست بهتری را همانطور که در اساسنامه سازمان بهزیستی که با هدف خدمت به محرومین و نیازمندان واقعی جامعه تأسیس شده است را تجربه نمایند.
من میخواهم از زبان کودکانی با شما سخن بگویم که برای تهیه لقمه نانی برای خود و خانواده شان در کارگاه هایی کار میکنند که جای آنها نیست و دستها و انگشتان کوچکشان را در زیر دستگاههای خشن وبزرگ از دست داده اند، از کودکی بگویم که به جای نشستن سر کلاسهای درس و مدرسه خیابان ها و چهار راه ها را پرسه میزند و فال مردم را نیک میکند و برایشان گل آرزو میکند. میخواهم از پیرزن 60 ساله ای بگویم که علیرغم ناتوانی در به گردش آوردن چرخ زندگی خود، بار زندگی شوهر معلول و نوه های فرزند فوت شده خود را به دوش میکشد و دم بر نمی آورد. از پیرمرد از کار افتاده ای صحبت میکنم که سالها در نبرد حق علیه باطل سرش را جلوی هیچکس خم نکرد ولی سر دشمن را خم کرد تا امروز ما سرفراز باشیم ولی اکنون به دلیل معلولیت و کمی محدودیت سرخود را باید خم کند تا خانواده اش سرفراز باشند و آینده ای زیبا داشته باشند. از زبان بی خانمانی صحبت میکنم که سالهاست فرشش زمین و سقفش آسمان شده و گاها اسیر سازمانهایی میشود که او را برای ساعتهایی از کار خود و بالا بردن فراوانی نمودارهای میله ای و هیستوگرام و دایره ای خود میخواهند و نه برای فردا و نه برای فراوانی خوشبختی دایره و نمودار زندگی خودش.
آری جناب دکتر آسیب دیدگان و آسیب زنندگان زیاد شده اند، از مردمان شوش و اوراقچی ها بگویم یا از مردمان دروازه غار؟ از مردمان دره فرحزاد بگویم یا از مردمان اتابک؟ شما قطعا بهتر ار بنده میدانید مناطق محروم زیادند، کسانی که به فکر محرومین هستند هم زیادند، ولی مشکل در کجای کار میتواند باشد؟ این مردم برنامه ریزی صحیح میخواهند، این مردم تدبیر و اندیشه زیبا وچاره ساز میخواهند.
وحدت بین ما مددکاران اجتماعی و سازمان، وحدت مددکاران میدانی و سازمانی و به طور کل همبستگی و همفکری ما و شماست که میتواند گره ای از مشکلات آسیب دیدگان اجتماعی باز کند و بهزیستن را برایشان ایجاد نماید. ما مددکاران و کلینیکهای مددکاری اجتماعی پیش قراولان مبارزه با انواع آسیب های اجتماعی هستیم، در گذشته بوده ایم در آینده نیز خواهیم بود. ما در کنار شما هستیم و با تمام وجود از اندیشه های چاره ساز شما حمایت میکنیم، ما با پشتیبانی و حمایت جنابعالی با انگیزه ای دو صد چندان به کار خود ادامه دهیم و راه خوب زندگی کردن را برای این توانمندان همانگونه که زیباست و وظیفه مان ایجاب میکند باز میکنیم.
بنده از شما و تمام افرادی که راحت مردم را به راحت خود ترجیح میدهند و به منافع دنیوی رغبتی ندارند کمال تشکر را دارم و از خداوند منان آرزوهای زیبا برای شما و آنان را دارم.
مردان خدا پرده پندار دریدند *** یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند *** هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
جواد محمد نژاد (مددکار اجتماعی)
0 21 خواندن این مطلب 3 دقیقه زمان میبرد