در تبیین نیاز جامعه به مددکاران اجتماعی، واقعیتی وجود دارد که آنها بطور خاص مورد حمایت قرار نمیگیرند و این امر به رشد آنها کمکی نمیکند و در واقع آنها را نمی سازند.
مددکاران اجتماعی گاه در معرض فشارهایی قرار دارند فشارهایی که حتی زندگی اجتماعی آنها را تهدید می کند. این فشارهای به موقع گاهی برای تغییر آنها ضروری احساس می شود؛ آنها به فشارها حساس خواهند شد و واکنشهایی نشان می دهند؛ یا راه حل های جدید پیدا خواهند کرد و برای حفظ جامعه هدف خود همیشه کار و همکاری میکنند این میتواند در قالب یک مأموریت سازمانی یا حتی بصورت اقدامی داوطلبانه باشد.
اینکه چگونه برخی از مددکاران اقتدار خود را حفظ میکنند و در طول زمان باقی می مانند به تمایل مددکاران به تقسیم شدن قدرت در حل مشکل برمیگردد تا بتوانند با حفظ ارزشهای مشترک اخلاقی و حرفه ای اقدام نمایند.
در جوامع مُدرن، مددکاران وظایف متنوعی برعهده دارند و برای انجام هر یک از وظایف، دانش خاص آن را نیاز دارند. بنابراین مددکاران برای مداخلات موثر نیاز به افزایش دانش در طول زمان دارند. از سوی دیگر مددکاران اجتماعی به دلیل فعالیت چند وجهی و بین رشته ای خود با یکدیگر تعاملاتی دارند که فرایند این تعاملات قابل توجه است. و این به معنای کارکردن با یکدیگر در نظر گرفته می شوند. همچنین مددکاران در برنامه زندگی روزمره خود نقش هایی مانند نقش والد، همسر، عضو انجمن ها و کلوپ های محلی و … را نیز ایفا می کنند از این رو آنها در زندگی شخصی و حرفه ای بطور معنی داری به لحاظ وضعیت و موقعیتشان در الگوی تعاملات اجتماعی و رفتارهای اجتماعی قرار میگیرند.
جایگاه و وضعیت مددکارن اجتماعی به مکان و موقعیت جغرافیایی آنان هم بستگی دارد. بنابراین از این منظر نقش مددکاران اساساً وابسته به این است که شخص در چه موقعیتی قرار دارد. هر مددکاری دارای چندین وضعیت مختلف است، سیستم سازماندهی شده، هویت او را به عنوان یک مددکار اجتماعی تعریف می کند. مددکاران اجتماعی در این سیستم ها و وضعیت ها به “اجتماعات” متصل می شوند که هر کدام از نقش های تعاملی خاص تشکیل شده است.
تمرکز اصلی مددکاران اجتماعی کمک به تغییر مددجویان است. ملاقات با مددجویان، انجام فعالیتهای خارج از سازمان بازدیدهای از منزل و محل کار بخشی از عملکرد مددکاران اجتماعی در این خصوص است که باعث ایجاد علاقه، اعتماد و مشارکت و همراهی مددجویان می شود. این تعاملات و ارتباطات همکاری بسیار متقابلی را بوجود می آورد که به مددجو اجازه تغییر را می دهد و به فرایند منظم تغییر کمک میکند.
مددکاران اجتماعی از طریق کمک به مدجویان خود “پذیرش و سازگاری” را در آنها بالا برده و برای کنار آمدن با تغییرات اجتماعی همراهی میکنند. در این فرایند تأکید بیشتر بر روابط موثر، همکاری، گفت و گو به جای اعمال قدرت از بالا به پایین می باشد. هر بار یک مددکار اجتماعی یک سیاست را اجرا می کند؛ در واقع به ساختن یک نظم اجتماعی کمک می کنند که اثرات آن شیوه های بودن در جهان را نظم بخشیده و عنصر رهایی بخش را در اختیار مددجویان قرار میدهد.
مددکاری اجتماعی، به عنوان یک علم کاربردی، درگیر واقعیت های ناپسند اجتماعی است و باید در مورد آرمانهای جامعه خود آگاهی کافی داشته باشد و از آنجاییکه مددکاران اجتماعی موضع اخلاقی خود را نسبت به شرایط مطرح می کند، مسیر اخلاقی خاصی را نیز برای مددجویانی که با چگونگی رفتار در زمینه ای که پیچیدگی و تناقض دارد تعیین میکنند. به این ترتیب، با شناسایی علل اساسی در ارتباط با مشکل یک قطب اخلاقی نیز فراهم می کنند. اینجا که نقش مددکاران اجتماعی دوگانه است:
۱) کشف زمینه اجتماعی- سیاسی و اقتصادی مشکلات فردی مددجویان و کمک به حل مشکلات شخصی آنان
۲) وارد شدن به یک فرآیند کمک کننده است که تفکر انتقادی، افزایش آگاهی و توانمند سازی را تسهیل می کند
بطور سنتی، رعایت مسائل اخلاقی در روابط بین مددکار و مددجو پررنگ دیده می شود. توجه به اصولی نظیر محرمانه بودن، مرزها، تضاد منافع و غیره، در همه ی جنبه های ارتباط مددکار و مددجو متمرکز شده اند. اصول و کدهای اخلاقی که اغلب، خط مشی و ابزاری برای حل معضلات هستند. انتظارات اجتماعی، پیچیدگی سازمان ها، نابرابری های ساختاری و ناکافی بودن منابع می تواند تنش های اخلاقی غیر قابل حل را ایجاد کند. کمبود منابع فقط یک مشکل فنی نیست، بلکه مشکل اخلاقی است. اما اغلب در دیدگاه های اصلی اخلاق مددکار اجتماعی، کمبود منابع به عنوان نقض اخلاقی دیده نمیشود. بدین ترتیب، زمینه محدودیت های سیستمیک یا مسئولیت های مددکاران را برای مقابله با چنین محدودیت هایی به عنوان بخشی از اصول اخلاقی را در عمل محدود نمی کند.
بنابراین مددکاری اجتماعیِ سازمانی یک عمل است. استراتژی های مددکاران برای پاسخ دادن به کمبود منابع اینست که مردم را به منابع مورد نیاز پیوند دهند و زمانی که این منابع ناکافی باشند، با حمایت از دارایی های اضافی بعنوان یکی از تکنیک های اصلی در صدد رفع مشکل می باشند.
برخی نظریه های مددکاری اجتماعی ابزار تحلیلیِ ضروری اما ناکافی برای مددکاران اجتماعی هستند. از آنجایی که برخی از این نظریه ها به علل اصلی کشف علل مشکلات اجتماعی و پیشنهاد اینکه چه نوع جامعه ای باید ساخته شود می پردازند همچنین جهت گیری هایی را درباره ارزش هایی که مددکاران اجتماعی باید اتخاذ کنند نیز ارائه می دهند.
برخی دیگر از نظریات مددکاری اجتماعی بعنوان یک ابزار نظری، مشکل ساز و قدیمی می باشند و به عنوان یک رویکرد جامع برای مددکاران اجتماعی پیشرفته، کافی نیست. کاهش نابرابری اجتماعی از طریق تحول اجتماعی و رهایی کسانی است که تحت ستم قرار گرفته اند توسط مددکاران، به کسانی که در قدرت هستند اجازه نمی دهد که قدرت و امتیاز خود را با هزینه دیگران حفظ کنند. در این شرایط مددکاری اجتماعی از یک درگیری آغاز می شود، نه یک منظر نظم و جامعه را متشکل از گروههایی میدانند که با منافع متضاد که برای منابع، قدرت و تحمیل دیدگاه های ایدئولوژیک خود در جهان رقابت می کنند. بنابراین مشکلات اجتماعی بیشتر نتیجه «قوانین ضعیف» هستند که باعث آسیب رساندن به افراد آسیب دیده و در معرض آسیب می شوند.
مددکاران اجتماعی در خط مقدم ممکن است از تأثیرات ناشی از جهانی شدن جلوگیری کنند، این روند ممکن است بر آزادی آنها برای تصمیم گیری های فردی تاثیر گذار باشد. انتظار می رود که مددکاران به عنوان بخشی از این تغییر، به استانداردهای روز مددکاری به طور فزاینده ای دست یابند. در نتیجه ممکن است فشارهای بیشتری را برای حرکت به سمت تعامل با سیستم های مدیریتی که با افزایش اعتبار حرفه ای و قدرت همراه است سوق دهد که این خود میتواند تهدیدی برای حرفه ی مددکاری اجتماعی باشد.
“کدهای اخلاقی و ادبیات حرفه ای زمینه اخلاق حرفه ای خود را ایجاد می کنند، افراد در فرایند کار با مددکار تصمیم می گیرند که اصول حرفه ای را قبول یا رد کنند، چرا و در چه شرایطی آنها تصمیم می گیرند که این اصول را نپذیرند نیز ازدیگر محدودیت های قابل تامل در حرفه مددکاری اجتماعی است.
نویسنده: مهری فتائی؛ مددکار اجتماعی و جامعه شناس
انتشاریافته در مجموعه تخصصی مددکاری اجتماعی ایرانیان