حدود یک ماه است که در مؤسسه به عنوان عضو داوطلب مشغول به کار شده ام. مؤسسه با ساختار سنتی مدیریت میشود. خبری از مددکار اجتماعی به عنوان عضو اصلی، تحقیقات کامل و مصاحبه نیست! تنها کاری که انجام میشود فقط بازدید منزل است آن هم اغلب به صورت گروههای 2-3 نفره و همراه با مدارک و اسناد و حتی پرونده مددجویان!!!
یکی از مددجویان وارد مؤسسه میشود. انگشت سبابه اش را مار گزیده است. به من نشانش میدهد. کبود شده است و کاملا بی حس. میگوید: در یکی از روستاهای اطراف مشغول کار بودم که این اتفاق برایم افتاد. دکترم گفته باید چند جلسهای فیزیوتراپی برم. اما پول ندارم. 55 -60 ساله مینماید. نامش سودابه است. با دقت هر چه تمامتر فضای مؤسسه را برانداز میکند. میپرسم دنبال چیزی میگردی؟ میگوید: راستش برای نوه هایم چند تکه لباس میخواهم. مدیر مؤسسه کیسه لباسهای دست دوم را با انگشت اشاره نشان میدهد. چند مراجع دیگر وارد میشوند. مشغول کارم میشوم. نیم نگاهی نیز به او دارم. متوجه شدم که هر چه را که میپسندد در کیفش میگذارد! آن هم لباسهایی که میکروب زدایی نشده است! پیش از آن به مدیر پیشنهاد داده بودم که برای حفظ سلامت مددجویان بهتر است این لباسها ضد عفونی شوند اما هرگز چنین اقدامی انجام نشد! به سودابه نزدیک میشوم. میپرسم: میتونم کمکتون کنم؟ میگوید: نه ممنون دیگه کمکم میرم. پرسیدم: گفتی لباس بچه گانه میخواهی ولی این لباسهایی که برداشتی برای بزرگسالان هم مناسبه؟ میگوید: اشکالی نداره دخترم! هر چیزی رو که به دردم نخوره میدم به همسایه ها! در همین حین چند مراجع دیگر میآیند و مشغول رسیدگی به آنان میشوم. با عجله از مدیر خداحافظی کرد و رفت. یکی از مراجعانی که تازه آمده بود. گفت: پسرم زندان است. اگر لباس مناسبی داشته باشید ممنون میشم بهم بدید چون میخوام برم بهش سر بزنم. مدیر با تأسف پاسخ داد: خانمی که قبل از شما آمده بود همه لباسها را برد! با دست خالی و ناامیدانه مؤسسه را ترک کرد!
مدیر از من راهکار میخواهد که در چنین مواردی چه باید کرد؟ میگویم: مدیریت! میپرسد: چطور: پاسخ میدهم: در وهله اول باید نیازسنجی کرد! و بر حسب نیاز خدمات رسانی کرد! و نکته مهمتر اینکه هر خدمتی که مددجویان دریافت میکنند باید با نظارت شما یا اعضای مؤسسه باشد و همه خدمات ارائه شده ثبت و ضبط گردد! ورودی و خروجی ها باید دقیق و مشخص باشند! به نشانه تأیید سری تکان میدهد و میگوید: متأسفانه ما این چیزها رو اصلا ثبت نمیکنیم و حتی نظارت هم نمیکنیم!
میدانستم سودابه باز هم برای لباس میآید. گویی آنها را میفروشد. به خاطر همین کیسههای لباس را به اتاق دیگری بردم طوری که در معرض دید نباشند! چند روزی گذشت طبق پیش بینیام سودابه دوباره آمد. سراغ مدیر را میگیرد. میداند چگونه از مهربانی او سوء استفاده کند. به او نزدیکتر میشود و میگوید: لباس دارید؟ مدیر میگوید: همه لباسها را که بردی باهاشون چیکار کردی پس؟ میگوید: به دردم نخوردن همه رو دادم به همسایه ها! به اطرافش با دقت نگاه میکند. اما چیزی نمی یابد! شروع به آه و ناله میکند. از شوهرش بد میگوید: معتاد است، رهایمان کرده و معلوم نیست کدوم گوری ر رفته! من رو با 5 تا بچه تنها گذاشته! ملتمسانه به مدیر نگاه میگند و میگوید: میخوام برم خونه دخترم. اما از اینجا خیلی دوره پول تاکسی هم ندارم تو رو خدا حداقل یه پولی بهم بدید. مدیر دلش به رحم میآید. کیف پولش را در میآورد و باز میکند. با اشاره به او میفهمانم که این کار را نکند! سودابه این بار دست خالی میرود. تا دم در بدرقهاش میکنم. آن طرف خیابان میرود. از دور نظاره گرش هستم. چند دقیقهای منتظر میماند و بعد سوار تاکسی میشود!!!
بعداً با خبر شدم که سودابه روز بعد هم به مؤسسه آمده و دقیقا به هدف خود رسیده است! اعضای مؤسسه برنامه خاصی نداشتند و پیرو سلیقه و تجارب خود عمل میکردند. هر کدام از آنان بستگان و افرادی که به گونهای به آنان مرتبط میشد را در مؤسسه پذیرش میکردند و برایش حقوق ماهیانه تعیین میکردند! بدون انجام تحقیقات کامل و داشتن شرایط دریافت خدمات! بعد از بررسیهای بیشتر دریافتم که وضعیت مالی سودابه آنقدرها هم بد نیست و به کمک پسر و حمایت اطرافیانش از پس مخارجش برمیآید اما «فرهنگ فقر به او یاد داده بود که همیشه اظهار فقر کند حتی در اوج بی نیازی»
با توجه به اینکه رسالت مؤسسات خیریه جذب مشارکت مردمی در راستای رسیدن به عدالت اجتماعی است اما متأسفانه آنچه مشاهده میشود صرفاً اقداماتی است که در برخی از این مؤسسات با نیت خیرخواهانه و با رنگ و بوی مذهبی از سوی افرادی که کمترین آگاهیهای در این حوزه ندارند و از چالشها و مشکلات آن، بی اطلاع هستند، اداره میگردد. پیشنهاد میگردد در راستای بهبود عملکرد مؤسسات خیریه موارد زیر لحاظ گردد.
- جایگزینی مدیریت سیستماتیک با مدیریت سنتی در مؤسسات خیریه؛
- یکپارچه سازی و همسو کردن فعالیتهای مؤسسات خیریه بدون اعمال سلیقه شخصی؛
- توجه به توانمندسازی مددجویان به جای وابستگیهای اقتصادی؛
- آموزش مددجویان و مداومت بر آن با هدف تضعیف و ریشه کن کردن فرهنگ فقر؛
- واگذاری مؤسسات خیریه به صاحبان تخصص؛
- حمایت هر چه بیشتر دولت از مؤسسات خیریه در عرصه اقتصادی؛
- نظارت عمیق بر عملکرد مؤسسات خیریه در راستای ارتقای ارائه خدمات؛
- نظارت بر حقوق کار داوطلبان؛
- حضور مددکار اجتماعی به عنوان عضو اصلی و فعال در مؤسسات خیریه؛