آسیب های اجتماعی ایرانمقالات مددکاران اجتماعی ایران

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد کودکی …

نسیم کشاورز«ستایش»، تکان­ دهنده بود. اکنون درست یک ماه از آن کابوس دهشتناک می­گذرد. در این مدت، ما بارها و بارها  «نیما» را در خاطر آوردیم،  «باربد» را از نو مرور کردیم، «هانیه» را به سطح حافظه­ مان آوردیم و کمی آن­  طرف­ تر تصاویر وحشت­ آور کودکان قربانی «بیجه» را گردگیری کردیم و به کودکانی فکر کردیم که درست مانند ستایش­ها و باربدها و نیماها و هانیه ها و قربانیان بیجه  زیستند، آزار داده شدند و هیچ کس آن­ها را نشناخت. رسانه­ ای نشدند، حتی شکایتی هم به جایی نبردند و یا اگر بردند در پیچ­ و خم دادگاه­ ها گم شدند. گویی صورت­ هایی کوچک، نحیف و هراسان به ما زل زده ­اند و می­گویند: « آیا هنوز به پایانی برای این اپیزودهای تلخ دست نیافته ­اید؟ آیا فصل مشترک داستان های ما که از دست دادن خواب های کودکی است را هنوز ندیده ­اید؟ »  و ما بی­ تفاوت و بی­ رحمانه از کنار آن­ها  می­گذریم. همچنان که بی­ تفاوت از کنار  صدها کودک کار می­ گذریم، همانگونه که بی­ تفاوت از تجاوزهای گاه و بیگاه معلمان به دانش­ آموزان می­گذریم، معلم خاطی را به سر کار برمی­ گردانیم و تمام تلاشمان را  می­کنیم که سایه تلخ  و سنگین سکوت را بر خبرها بیفکنیم. همانگونه که بی­تفاوت از کتک­ خوردن­های آنان در مدرسه می­گذریم و با همه این­ها به سیستم معیوب آموزش و پرورشمان همچنان افتخار می­کنیم! همانگونه که از قتل یک کودک توسط پدرش می­گذریم. همانگونه که همایش «رنج­های کودک در ایران معاصر» را یک هفته قبل در دانشگاه تهران لغو می کنیم.

گویی که کودک­ آزاری در جامعه ما می ­رود که تبدیل به یک بحران شود، چه به صورت مفهوم کلاسیک آن که توسط والدین یا سرپرستان صورت می­گیرد و چه در معنای وسیعترش که توسط اطرافیان، دوستان، آشنایان، همسایگان، معلمان و … رخ می­دهد. این مسأله، شاید آنقدر شایع به نظر نیاید که بتوان آن را یک پدیده اجتماعی به معنای دورکیمی آن دانست و برخی بر همین اساس این وقایع را موردی می­ انگارند  اما بی­ شک می­توان گفت حتی در صورت درست بودن این ادعا، میزان تأثیری که مسأله بر جامعه می­گذارد به ویژه زمانی ­که روند فزاینده ­ای در آن به­ چشم ­می­خورد، آیا نباید ما را نسبت به بروز یک بحران، حساس و هوشیار نماید؟! اینکه کودک­ آزاری حاصل چه  فرآیندی و و معلول کدام علت­ها و کدام سیستم­هاست بحثی است که در این مقال نمی­گنجد و اتفاقاً باید در جای مناسب، هرچه مفصل­ تر از آن گفت. باید گفت که چرا جامعه، موجودی به نام کودک را باز نمی­ شناسد و به او حساس نیست، و چرا چنین جسارتی برای تجاوز به حقوق او دارد، حقوق جسمی، روانی، عاطفی و جنسی. گویی مسأله اساسی، همین گفتن است. گفتن از چرایی­ها… ما از گفتن و تحلیل کردن و انتشار دادن بیم ­داریم. آیا بیم داریم که « خانه، سیاه، نشان داده شود؟» آیا به همین دلیل، گفتن از رنج­های کودکان هم برای ما مسأله شده ­است؟!  در غیاب گفتن­ و منتشر کردن، آموزش و تعامل و عزمی عمومی که تمام اقشار جامعه را شامل شود صورت نمی ­گیرد. مسأله، تنها در جوامع فعالان مدنی که طبعاً مخاطبینی خاص و نه فراگیر دارند، بررسی و چاره­ جویی می­شود در حالی که مضاف بر این آنچه اکنون، نیاز ضروری و فوری به نظر می­رسد اطلاع رسانی و آموزش برای شکل­ گیری مسولیتی اجتماعی (شامل تمام گروه­های مردم) برای آگاهی، مطالبه­ گری، پیشگیری و به رسمیت شناختن بدیهی­ ترین حقوق کودکان است. در غیر این­صورت، بی تردید باید گفت: «ایمان بیاوریم، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد کودکی».

نسیم کشاورز | کارشناس ارشد مددکار اجتماعی

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا