در سه دهه اخیر، جامعه در خصوص نحوه مدیریتیِ سازمان های دولتی و غیر دولتی و تبعات آن با مسائلی روبرو بوده است که توجه مختصری به این مسأله خالی از لطف و سود نیست.
بعنوان عضوی از جامعه که ارتباطات کاری هم در مراکز دولتی و هم در مراکز خصوصی دارم، نکته غیر قابل انکاری که دیده می شود اینست که همیشه دولتی ها از غیر دولتی ها و مدیران دولتی از مدیران غیر دولتی عقب تر بوده اند.
این عقب افتادگی در هر سه سطح سیاستگذاری، اجرا و نظارت بوده است.
آنچه را که مراکز غیر دولتی از چند سال پیش احساس می کنند، پیش بینی می کنند و سیاستگذاری می کنند، با فاصله چند ساله در نهادهای دولتی اتفاق می افتد و تبعات منفی این، دور افتادگی و دیر افتادگیِ شدید و عمیق از مسیر توسعه و تغییرات مطلوب است.
نقطه دوم که دردناک تر است اینکه علیرغم مشکل فوق تلاش و سعی مدیران دولتی بر اعمال حاکمیت بر مراکز خصوصی است که اگر نتوانند قانوناً به آن حاکمیت یابند با لطایف الحیلی مراکز غیر دولتی و انجمن ها و سازمان های خصوصی را در اختیار خود می گیرند و آنرا هم به مدیریت خود اضافه می کنند!
و بگذریم از اینکه طبیعتاً نتیجه این حاکمیت گرفتاری های مشابهی است که پیکره نهادهای دولتی را هم گرفته است.
مراکز و سازمان های خصوصی حتی بسیاری از مواقع نیروهای خود را می بایست از فیلتر دولتی ها بگذرانند، نحوه کارشان در نظارت آنان باشد و بیشتر سیاستگذاری هایشان هم مطابق با دستور العمل های از پیش شکست خورده!
آسیب شناسیِ سیستمهای اداری نشان می دهد که انگیزه کار در تمام سطوح مدیریتی بالا، میانی و پایین و کادر اجرایی در مراکز و انجمن های غیر دولتی و آزاد بالاتر بوده که دردمندانه با کنترل های غیر ضروری به انگیزه کشی ختم می شود!
پیشنهاد جدی داده می شود که مدیران دولتی در نهادهای آزاد اندیش و خصوصی مداخله گری ننمایند.
احمد جبارزاده؛ مددکار اجتماعی