بخش شانزدهم از سلسله واکاوی های واکاوی مسائل اجتماعی ایران
تروریسم، فقر، جهل و به حاشیه رانده شدن
حادثه تروریستی 17 خرداد ماه تهران که منجر به شهادت و مجروح شدن عده ای از هموطنان بیگناه گردید تاکنون از جنبههای مختلف مورد تحلیل قرار گرفت. اما آنچه که در این یادداشت قصد داریم به آن بپردازیم نگاه آسیب شناسانه به پدیده تروریسم و به ویژه گرایش افراد به عضویت در گروههای تکفیری است چرا که بروز مشکلاتی چون عملیاتهای انتحاری مانند حادثه 11 سپتامبر 2001 و حمله به شارلی ابدو در فرانسه و ترور و بمب گذاری در ترکیه و تهدید نظم مستقر موجود در جهان و حادثه اخیرتهران توسط سلفیها و فرقه های آن مانند داعش، ضرورت شناخت و تحلیل های جامعه شناختی- روانشناختی این پدیده را دارای اهمیت می سازد. در واقع دلایل بروز چنین اتفاقاتی چیست و چه زمینه های فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و حتی جغرافیایی در بروز این حوادث وجود دارد و چه راهکارهایی می توان به منظور مقابله با این روند در نظر گرفت؟ ما از سویی نیاز به تحلیل روانشناختی برای بررسی دلایل و انگیزه های پیوستن به چنین گروهکهایی داریم و از سویی دیگر می بایست به زمینه های اجتماعی و فرهنگی شکل گیری و پیوستن به آنها پرداخت تا از بروز چنین رخدادهایی در آینده جلوگیری به عمل آوریم.
شکل گیری باورهای سلفیگری و جهان بینی این فرقه برپایهی خرابههای جهل، خرافه گری، ایده آل گرایی و ترسیم جهان و دولتی است که در آن بر برابری و عدالت مطلق استوار است و مروّجان آن به تفسیری از دین می پردازند که معتقد به کاملترین آن می باشند. سلفی ها در مقابل پرسش از کیستی خود یک جواب ارایه می دهند، ما مسلمان هستیم. آنان هویت های قومی، شغلی، نژادی، ملی، جنسی و … خود را انکار و یا پنهان می کنند و تنها هویت دینی خود را معرفی می نمایند. به عبارتی از قول آمارتیا سن، آنان دارای هویتی تکواره هستند. این هویت تکواره، آنان را در مقابل غیر مسلمانان یعنی یهودیان و مسیحی ها و به طور کلی در مقابل غرب و تفکر مُدرن قرار داده است اعضای این فرقه ها می پندارند که تنها برداشت و تفسیر دینی آنها حق و حقیقت است و سایر فرق و مذاهب اسلامی و ادیان دیگر هیچ بهره ای از حق و حقیقت نبرده اند. آنها مدارای دینی را بر نمی تابند و آتش نفرت را بین انسان ها و مسلمانان روشن می کنند. برای پیروانشان جهانی را ترسیم می کنند که برای رسیدن به آن از هر چیزی حتی کشتن و یا کشته شدن استفاده نمایند و نام آن را جهاد در راه خدا می نامند.
تفکر سلفیگری از فقر، جهل و عدم آگاهی مردم استفاده می نمایند و به ترویج افکار و ایدئولوژی خود می پردازد. در جایی و شرایطی شکل می گیرد که محرومیت ها و فقر اقتصادی و فرهنگی وجود داشته و توزیع فرصت های نابرابر در سطح جامعه شکل گرفته باشد. در حقیقت پیروان چنین فرقه هایی از بین افراد به ویژه نوجوانان و یا جوانانی هستند که از جامعه طرد شده و نسبت به آرمان و اهداف اجتماعی تعلق خاطر چندانی ندارند. افرادی که بر اساس نگاه مرتونی، نه تنها اهداف و وسایل فرهنگ مسلط جامعه را نمی پذیرند بلکه تلاش می کنند تا اهداف و وسایل جایگزینی را انتخاب نموده و در نتیجه با واکنش به جامعه اقدام به شورش نمایند. تفکر سلفی گری از خلاء بین جامعه و جوانانی استفاده می نماید که از آن دور شده اند. به ویژه که برای آنها، هویت جدیدی ایجاد می کند که می توانند خود را با آن مطرح نموده و پا به عرصه ی وجود در جامعه ای برسانند که از آن طرد شده اند. در چنین شرایطی این گروه از جوانان به دنبال نوعی ” انتقام” از وضعیت موجود هستند. مسئله “هویت بخشی” به اقشار به حاشیه رانده شدهی جامعه یکی از مهمترین برنامه های گروههای تکفیری برای جذب جوانان محسوب می شود. در واقع چنین گروههایی با تاکید بر ایدئولوژی خود، جوانان را از عرصه ی حاشیه نشینی به بطن جامعه میکشانند و به آنها قدرت رهبری میدهند. اعتماد به نفس آنها را افزایش داده و آنها را بخشی از جامعه ی آرمانی و یکی از سربازان آن می نمایند. چنین جوانانی از نظر روانی نیز دارای ویژگی های شخصیتی خاصی هستند. اکثرا از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند. توانایی تفکر انتقادی و پرسشگری را ندارند. از توانایی حل مسئله ی ضعیفی برخوردارند. به راحتی اقناع می شوند. هنگامی که وعده ی سعادت و پول داده شود برای رسیدن به آن دست به هر اقدامی خواهند زد. با توجه به اینکه، فقر فرهنگی و طبقه ی ضعیفی که در آن رشد کرده اند، اجازه هیچ گونه انعطاف پذیری را به آنها نداده و لذا از نظر روانی برای تبلیغ گروههای تکفیری مناسب هستند. این گروه از جوانان در اثر آموزش و ایدئولوژی های جریانات سلفی گری، سخت و انعطاف ناپذیر خواهند شد. به مرور زمان از خانواده و اطرافیان فاصله گرفته و خود را به عنوان یک هویت جدا از دیگران متمایز می سازند. خود را محق و حقیقت دانسته و دیگران حتی اعضای خانواده خود را گمراه می دانند. به این ترتیب فرایند جداسازی آنها از جامعه ی اصلی که مرحله ی دوم پیوستن آنها به گروههای تکفیری است شروع می شود (مرحله ی اول از حاشیه به بطن جامعه آوردن بوده و در مرحله ی دوم جذب گروههای افراطی می شوند).
به نظر می رسد در چنین شرایطی نقش جامعه ، خانواده و نظام آموزشی در گرایش جوانان به گروههای افراطی موثر بوده و قابل بررسی است. هنگامی که در جامعه فقر گسترش یافته ، برنامه های پیشگیری از آسیب های اجتماعی ضعیف ، فرصت های اشتغال اندک باشد، خانواده کارکرد خود را به درستی در آموزش پذیری، تربیت، نظارت بر رفتارهای فرزند، محل رفت و آمد، دوستان و به طور کل عوامل خطر آفرینی که پیرامون فرزندانشان وجود دارد انجام ندهد و همچنین نهادهایی نظیر آموزش به وظایف خود در خصوص پرورش استعدادها و آموزش مهارت های اجتماعی و زندگی نظیر تفکر انتقادی، حل مسئله، مقابله با بحران و … به خوبی عمل نکند یا در آن قصور داشته باشد و احترام به تفاوتهای زبانی، نژادی و دینی و مذهبی جایی در برنامه های آموزشی نداشته باشند، در نتیجه شرایط اجتماعی برای شکل گیری خرده فرهنگ هایی نظیر گروهک های افراطی و تکفیری فراهم می شود و شرایط لازم برای انفصال فرزند از خانواده و جامعه فراهم گردیده و در نتیجه به سمت گروههای افراطی و خرده فرهنگ های منحرفانه سوق داده خواهند شد.
به این ترتیب علاوه بر اقدامات امنیتی که نقش موثری در مداخله و مقابله با اقدامات افراطی و تفرقه افکنانه ی گروههای تکفیری دارد، ضروری است به موضوع پیشگیری سطح اول یعنی افزایش آگاهی جوانان، خانوادهها و جامعه نسبت به عوامل خطرآفرین سوق دهنده اقدام نموده و با تعمیق آموزش ها در مدارس، رسانه های جمعی، مساجد و … با فراهم ساختن زمینههای اشتغالزایی و دسترسی به فرصت های اجتماعی از گرایش جوانان مخصوصاً در مناطق مرزی به این جریان انحرافی جلوگیری به عمل آورد. به نظر می رسد نقش آموزش و پرورش و دولت در ایجاد فرهنگ سازی و ارایه آموزش هایی نظیر تفکر سالم، تفکر انتقادی، حل مسئله، نحوه ی مقابله با خشم و اضطراب، مهارت مقابله به بحران های فردی، خانوادگی و اجتماعی تعیین کننده باشد. همچنین بیش از هر چیز نیازمند نگاه آسیب شناسانه به حضور گروههای افراطی در چنین مناطقی هستیم که این امر با اقدامات کارشناسانه و افزایش آموزش و تغییر در بینش و رفتار مردم و جوانان امکان پذیر است.
در نهایت ذکر این نکته لازم است که کشور ایران از قومیت ها، مذاهب و ادیان الهی مختلفی تشکیل شده است و در طول تاریخ چند هزارساله این مرز و بوم مردمان این سرزمین در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی داشته اند. همواره در بحران ها و جنگ ها در کنار یکدیگر بوده و علیه دشمنان متجاوز ایستادگی نموده اند. آنها همه اعضای یک پیکر بوده و دارای یک آرمان و هدف مشترک و آن سربلندی ایران است. وجود قومیت های مختلف ایرانی و مذاهب و ادیان مختلف یک فرصت گرانبها برای همگرایی بیشتر است و لذا در چنین شرایط بحرانی نیز حفظ انسجام ملی یک اصل مهم و حیاتی محسوب می شود.
نویسندگان: سلمان قادری؛ مددکار اجتماعی و دانشجوی دکتری جامعه شناسی | لیلا فرقانی؛ دانشجوی دکتری جامعه شناسی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران