مشارکت اجتماعیروزنامه اطلاعات در صفحه گزارش نوشت: شاید ما آخرین نسل های ایرانیانی باشیم که مفهوم مشارکت را در ساده ترین مناسبات زندگی مان، تجربه کرده ایم.
این گزارش که در روز چهارشنبه 22 مهر 1394 خورشیدی به قلم ارمغان زمان فشمی انتشار یافته ، می افزاید: هنوز هم دفتر ذهن ما پر است از خاطرات سفره های نذری مادربزرگ و چیدن میوه های باغ پدربزرگ که همه فامیل را دور همدیگر جمع می کرد. در محله هایمان وقتی مشکلی برای یکی از اهالی پیش می آمد، همه دست به دست هم می دادند تا آن را حل کنند. این مشارکت، کوچه به کوچه به رگ های شهر تزریق می شد و شهروندانی می ساخت که در تصمیم گیری های بزرگ هم سهیم می شدند و مسئولانه به میدان می آمدند، نسبت به مشکلات شهر واکنش نشان می دادند و در برابر مشکلات همشهری هایشان بی تفاوت نبودند.
اما کم کم این خاطرات به همراه آخرین عکس های سفره مادربزرگ و باغ پدربزرگ، به صندوقخانه فراموشی می رود. دیگر وقتی کسی در خیابان زمین می خورد، دست یاری به سویش دراز نمی کنیم. اگر دو نفر را ببینیم که دعوا می کنند، از کنارشان بی تفاوت می گذریم و اگر شاهد صحنه تصادف باشیم، فقط از آن عکس می گیریم و عبور می کنیم!
به راستی که معلوم نیست مشارکت را در کدام نقطه شهر جا گذاشته ایم و چگونه بدون آن، همچنان ادعای داشتن زندگی اجتماعی را داریم؟!
مشارکت، اقتضای طبیعت انسان
«همرهی شرط است اندر کارها
تا رسد آسان به منزل بارها
ور نه جز رنج و زیان ناید پدید
سازش ناسازگاران کس ندید».
علیرضا عباسی ـ دکترای فلسفه و مدرس دانشگاه، در مقاله ای با اشاره به این 2 بیت از «رشید یاسمی» می نویسد: یکی از مولفه های بس مهم در جهت گیری های مثبت رفتاری یک جامعه، در مفهوم مشارکت نهفته است و از این رو است که مفهوم مشارکت، به ویژه از دهه هفتاد میلادی به بعد، به عنوان یک موضوع مهم و کلیدی جای خود را در علوم اجتماعی و سیاسی باز کرده و البته دامنه آن در فلسفه های سیاسی نیز تجلی یافته است. این معنا چنان عمیق است که در بسیاری از دیگر مفاهیم اجتماعی مانند همیاری، تعاون، هم اندیشی، همراهی، مددکاری و اشتراک مساعی، سهمی از آن معنا را می توان یافت.
وی می افزاید: مشارکت می تواند دارای لایه های گوناگونی باشد؛ مشارکت در تصمیم گیری ها، مشارکت در تصمیم سازی ها، مشارکت در عمل و اجرا و مشارکت در سطح نظارت.
از آغاز تاریخ تاکنون سطوحی از مشارکت را در همه جوامع می توان یافت و این خود بیانگر آن است که فطرت سالم آدمی، اقتضای مشارکت دارد. اما نکته اینجاست که امروزه توجه به همه سطوح مشارکت، به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای جوامع کنونی تلقی می شود. خواجه نصیر الدین طوسی می گوید«همچنان که انسان به عناصر و مرکبات محتاج است تا معونت او دهند، به نوع خود نیز محتاج است تا به طریق خدمت، یکدیگر را معاونت کنند».
**رودربایستی های زندگی قومی
دکتر پرویز پیران ـ جامعه شناس، در بخشی از سخنرانی که سال گذشته در سومین همایش ملی پژوهش های اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران ایراد کرده، گفته است: مشارکت، امری ارادی است که در حیطه قدرت اتفاق می افتد و این شاه کلید بحث است. ما انواع همکاری را داریم، ولی از آن به مشارکت تعبیر نمی شود. ما با فشارهای مختلف و رودربایستی های زندگی قومی مواجهیم که از دل آن، مشارکت بیرون نمی آید.
دکتر پیران می افزاید: در هر روستا که از مشارکت سوال کنید، به سختی برای آن جواب پیدا می کنند، مثلا می گویند که ما در ساخت مسجد و یا لایروبی نهر روستا، کمک کرده ایم.
وی با اشاره به این که 2 نوع همکاری جدی در تاریخ ایران مشاهده می شود، می گوید: یکی از آنها،همکاری های «وظیفه محور» است که بر اساس روابط قومی تبار محور و عشیره ای یا الزامات مذهبی، در سطح محله ها انجام می شود، اما گاهی همین الزام شما را از مشارکت دور می کند. مثلا اگر «حاج حسن» بتواند 10 هزار تومان برای ساخت مسجد کمک کند، ولی 9999 تومان کمک کند، نوادگانش تا قیام قیامت درگیر حرف های مردم از این بابت خواهند بود!
مشارکت نوع دوم، مشارکت های اجباری گریزناپذیر کاری است که بیشتر در حوزه کشاورزی اتفاق می افتد و آن هم در سال های اخیر بسیار کمرنگ شده است. به عنوان مثال، ما پدیده ای داشتیم به نام «دسکنه» (جمع آوری نخود). از آنجا که نخود را باید درست در زمانی که می رسد جمع آوری کرد (زیرا اگر یک روز بگذرد، یا پرندگان آن را می خورند و یا روی زمین می ریزد)، کشاورزان با ساز و دهل به کوهپایه ها می رفتند و بی توجه به این که زمین متعلق به چه کسی است، همه نخودها را جمع آوری می کردند. وقتی ابزار جمع آوری نخود به بازار آمد، این شیوه های همکاری از میان رفت.
**نابودی سیستم های مشارکتی
دکتر پیران با اشاره به مثال دیگری در زمینه تغییر پروسه تولید شیر در خانوارها می گوید: در برخی خانوارهای روستایی که مقدار شیر نه آن قدر زیاد است که آن را به بازار ببرند و نه آن قدر کم است که فقط به اندازه مصرف خود خانواده باشد، خانم ها شیر روزانه را در یک خانه جمع می کردند تا از آن، محصولات لبنی تولید و به بازار فرستاده شود. اما وقتی ماشین جمع آوری شیر و کارخانه های لبنیات پدیدار شدند، همه این بساط ها جمع شد. حتی در سال های اخیر اغلب کارخانه ها از شیر خشک استفاده می کردند و 430 هزار تولیدکننده شیر دچار مشکلاتی شدند.
این استاد جامعه شناسی با اشاره به یکی از پروژه های تحقیقاتی می گوید: در حیطه های خانوار و محله، بر روی 330 نمونه مختلف مطالعه کردیم و متوجه شدیم که نوعی سازمان شکنی ضد مشارکتی در آنها به چشم می خورد، به طوری که همه می خواهند بگویند هیچ کس کار نمی کند، به جز من! با ثبت و بررسی گفتگوها، دیدیم که خودمحوری بسیاری در آنها وجود دارد.
این وضعیت در زمینه های مختلف تکثیر می شود و حتی همکاری های مذهبی نیز، هم انتخاب شده هستند و هم به کارکردهایی تقسیم شده اند که هرکس فقط کار خاصی را انجام بدهد و اصولاً سیستم مشارکتی در آنها وجود ندارد.
**بی توجهی به جامعه شناسی
دکتر یوسف اباذری ـ جامعه شناس، کاهش مشارکت افراد یک جامعه را یکی از نتایج بی توجهی به علم جامعه شناسی می داند و آن را این گونه توضیح می دهد: جامعه شناسی عملی مصلحانه است. البته در آن افراد رادیکالی هم وجود دارند که می گویند تا وقتی کل افراد یک جامعه را تغییر ندهید، جامعه درست نمی شود، اما به طور کلی جامعه شناسی مصلحانه است.
وی می افزاید: رژیم گذشته سرکوبگر و دیکتاتور بود و این گونه رژیم ها نیازی به جامعه شناسی ندارند اما در عین حال، در آن دوران الگویی جهانی وجود داشت که دولت بر اساس آن فکر می کرد باید کارهایی برای مردم انجام دهد که آن را می شد تقلید از غرب عنوان کرد.
اوایل انقلاب، به جامعه شناسی ظنین شدند و بعد از جنگ هم اتفاقاتی افتاد که هنوز چندان متوجه آن نیستیم. در زمانی که جامعه شناسان سرگرم فرهنگ و فلسفه و موضوع های دیگر بودند، یک جریان اقتصادی نئولیبرالی در میان بنیانگذاران این علم به وجود آمد. آنها 2 قاعده داشتند؛ اول آن که از نظر این گروه، در حیطه اقتصاد، بدترین دولت، دولت مداخله گر است و قواعد اقتصادی باید کار خودشان را انجام بدهند. در نتیجه همین طرز فکر است که مثلا می گویند اجازه نمی دهیم برای اعتراض به مبلغ دستمزدتان تجمع کنید، ولی می توانید انجمن مردم نهاد داشته باشید و به عنوان مثال نسل یوز پلنگ را نجات بدهید!
قاعده دومی که دارند، این است که چیزی به اسم جامعه وجود ندارد، افراد وجود دارند. شما فرد هستید و حق جمع شدن ندارید تا درباره زندگی خودتان، با دولت مذاکره کنید، بلکه می توانید دور هم جمع شوید و به تئاتر و سینما بروید!
در نتیجه این 2 نگاه که معتقد است جامعه وجود ندارد و قوانین اقتصادی لایتغیرند، اولین علمی که به بیرون پرتاب می شود، جامعه شناسی است. این یک روند عینی است که دارد اتفاق می افتد و فریاد مرگ جامعه شناسی را سر می دهد، درحالی که گروه روان شناسی می گوید جامعه مشکل دارد و مشکل از فرد است. ایرانیان بیشترین قرص های روان را می خورند. گرم بودن بازار کار رمال ها و فالگیرها هم به همین دلیل است که افراد مستأصل، منتظرند کسی به آنها بگوید چه به سرشان می آید.
دکتر اباذری با اشاره به یکی از گفته های امیل دورکیم ـ جامعه شناس فرانسوی، نتیجه گیری می کند: اگر می خواهید همبستگی اجتماعی داشته باشید، اصناف باید بتوانند به دولت بگویند ملت این جور است و به ملت بگویند دولت آن جور است.
وی تأکید می کند: خطاب من به نسل آینده جامعه شناسان است. جامعه شناسی مجبور است به شکلی عمیق به ریشه های خود برگردد. منابع اصلی را بخوانید و به مسایل عمیق جامعه خودتان پی ببرید.
**از منظر معماری
نوا توکلی مهر، کارشناس ارشد معماری منظر شهری، از زاویه دیگری به مشارکت اجتماعی نگاه می کند و با بیان ویژگی های معماری جدید شهری می گوید: در دوران معاصر، همسایگی به معنای وجود افراد مشترک المنافع از میان رفته است و شما در فضای شهری نزدیک خانه خود، منافع مشترکی با همسایگان تان ندارید. گویی هر خانه با خودخواهی سر از خاک بیرون آورده است و به دیگران کاری ندارد، حال آن که پیش از اینها، منافع همسایه ها به هم گره خورده بود، مثلا اگر فرد ناجوری وارد محله می شد یا چاله ای در کوچه به وجود می آمد، تهدیدی برای همه محسوب می شد و همه برای رفع مشکل، دست به دست هم می دادند.
یکی از تبعات از میان رفتن کوچه با تعریفی که در معماری سنتی ایرانی دارد، این است که مشارکت های اجتماعی را به حداقل می رساند. نهایت مشارکت این است که ساکنان یک آپارتمان، آن هم به دلیل مسایلی مانند حق شارژ، متحدالمنافع باشند.
این عضو انجمن متخصصان منظر و فضای سبز ایران می افزاید: پیش از این، بسیاری از مشکلات و شکایات مردم توسط ریش سفیدها و هیأت امنای محلات حل می شد و به پلیس و پاسگاه نمی رسید، زیرا محله و اهالی آن در ارتباط تنگاتنگ بودند. البته تغییر این وضعیت، اتفاق ناگزیری است که با رفتن به سمت مدرنیته پیش می آید، ولی به هرحال ارزش های مترتب بر معماری سنتی ایرانی، کمرنگ شده است.
**رابطه فقر با مشارکت های اجتماعی
نگار خزان ـ جامعه شناس، درباره تأثیر وضعیت اقتصادی بر مشارکت های اجتماعی، به تحقیقات پروفسور رابرت چمبرز، استاد دانشگاه ساسکس لندن و تئوریسین روش های مشارکتی روستایی، استناد می کند و می گوید: چمبرز، فقر را قوی ترین عامل تعیین کننده مشارکت یا عدم مشارکت روستاییان می داند، زیرا فقرا در مقابل هزینه های زندگی دچار مشکلات عدیده هستند و هر روز به حاشیه رانده می شوند و نمی توانند برای خانواده خود، غذا و امکانات فراهم کنند. از این رو، فقر عامل بسیار مهم در میزان مشارکت مردم در امور جامعه است و اگر از جامعه زدوده نشود، مشارکت معنی نخواهد داشت. از طرفی، ناتوانی فقیران در پرداخت هزینه های زندگی، به انزوا و حاشیه ای شدن افراد منجر می شود. این انزوا همان چیزی است که هدف توانمندسازی، از میان بردن آن است و در نقطه مقابل آن قرار دارد، زیرا در اجرای طرح توانمندسازی، مشارکت مردم اصل است، در صورتی که انزوا، به گوشه گیری و در حاشیه ای بودن، دلالت دارد.
وی تأکید می کند: در جوامع توسعه یافته، مردم نه فقط در حاشیه نیستند، بلکه بازیگران اصلی در طرح ها و در تعامل با مراجع تصمیم گیری و اجرا هستند. انزوا به معنی نبود آموزش، دورافتادگی و خارج از دسترس بودن، فقر را تشدید می کند، خدمات به افراد دوردست نمی رسد، بی سوادان نمی توانند اطلاعات پیرامون ارزش های اقتصادی داشته باشند و کسب اعتبار برای آنها بسیار دشوار است و همة این ها مانع توسعه و مشارکت است.
**انزوای اجتماعی و جامعه بی تفاوت
زنان، به عنوان نیمی از جمعیت دنیا، می توانند نقش سازنده ای در پیشرفت جوامع داشته باشند. بدیهی است که سرعت رشد و توسعه در کشورهایی که این نقش را نادیده بگیرند، به میزان قابل ملاحظه ای کم خواهد شد.
پروانه سلحشوری ـ جامعه شناس، درباره مشارکت های اجتماعی زنان در ایران می گوید: مشارکت، از ساده ترین شکل های آن مانند عضویت در گروه های خیریه و انجمن ها آغاز می شود و تا حد مشارکت های سیاسی بالا می رود. اوایل انقلاب، در مورد ضرورت حضور زنان در جامعه بسیار تاکید می شد، اما در سال های بعد، می بینیم که زنان فقط در ایام انتخابات مطرح اند و به آنها گفته می شود شما می توانید نقش مهمی در تصمیم گیری ها برای مملکت تان داشته باشید، اما پس از فروکش کردن تب انتخابات، دیگر حضور آنان را طلب نمی کنند و این در حالی است که زنان خودشان مایل به مشارکت اجتماعی هستند.
موضوع دیگر، انزوای اجتماعی در مقابل مشارکت های اجتماعی است. زنانی که برای حضور در جمع احساس عجز می کنند، نـاتوان ترین گـروه زنان اند،زیرا در جــهت انزوا عمل می کنند. کسانی که مشارکت های اجتماعی دارند، بیشتر احساس مفید بودن می کنند و شادتر هستند و کسانی که وضعیت اقتصادی بهتری دارند، مشارکت های بیشتری هم دارند.
این جامعه شناس تأکید می کند: آسیب زا ترین نوع جامعه، جامعه بی تفاوت است. جامعه ای که به مرز بی تفاوتی رسیده باشد، خودش را نابود می کند؛ جامعه ای که در آن وقتی یک نزاع خیابانی رخ می دهد، مردم به جای مداخله و سعی در آرام کردن طرفین، شروع به فیلمبرداری می کنند.
مردمی که خواهان مشارکت باشند، اما با آنها برخورد شود، کم کم بی تفاوت می شوند و برای بقای خود، بیشتر به منافع فردی فکر می کنند تا مصلحت جمعی.
در جامعه بی تفاوت، به فردی که طغیان می کند و در مقابل بی اخلاقی می ایستد، پاداشی داده نمی شود. این برخوردها باعث ایجاد یأس و بی تفاوتی اجتماعی می شود و به مشارکت های مردمی لطمه می زند. مشارکت در جهت اعتلای اجتماع حرکت می کند. وقتی مردم ببینند مشارکت آنها نه فقط باعث اعتلای کشورشان نشده، بلکه برایشان هزینه هم داشته و باعث ایجاد تغییرات منفی در زندگی شان شده است، عقب نشینی می کنند و درصد مشارکت هایشان کمتر می شود.
*منبع : روزنامه اطلاعات