بر اساس این اصل انسانها در هر زمان و هر مکان، سواد و رنگ، نژاد، ملیت و حتی کیش و آئین و مرام و طرز تفکر اجتماعی و سیاسی به صرف انسان بودن مورد قبول و احترام و پذیرش واقع می شوند و مددکاران اجتماعی عاری از نظرگاههای طبقاتی، مرزهای جغرافیایی و هر نوع زاویه دید خاصی با انسان ها مواجهه می شوند و می توان گفت که وجود انسان خود به خود و بطور مجرد معنی دار و موجب حرمت است.
این اصل از مددکاراجتماعی انتظار دارد که انسان بودن را یک حق مستمر و لا یتغییر و زوال ناپذیر بداند و بنابراین اگر انسانی با مشکلات و دشواریهایی روبرو است، حتی اگر این مشکلات از دید عامه مردم مردود و زشت به حساب می آید ولی از آنجا که انسانی این معظلات نامطلوب و ناپسند را دارد مقام انسانی فرد دارای مساله حکم می کند که مددکار اجتماعی طرز تلقی انسان دوستانه را داشته باشد و نباید فردی را که مرتکب جنایت هم شده است و قانون او را به مرگ محکوم کرده است طرد نماید و همواره بر این پندار باشد که او انسانی است که اگر چه معدوم خواهد شد و حتی نابودی او را نیز سزاوار و شایسته بداند باز هم انسانی که تاگاه مرگ لازم است مقام او و احترام به مقام او حفظ شود. به این ترتیب گمان میرود که مددکار اجتماعی فردی را که خودفروشی می کند و یا به اشاعه مواد مخدر می پردازد و دست به دزدی و قتل می زند اگر چه هیچگاه عمل او را قبول نمی کند و حتی با برقراری رابطه علت و معلول در بروز مشکلات او را منزه نمی داند ولی تصورش بر این است که انسانی مبتلا به نابسامانیها ،نژندیها و کجرفتاریهائی شده است که اگر چه دزد یا جانی و خاطی است ولی انسان است و این انسان بودن جایگاه و مقام خود را دارد و او انسانی است که خواه ناخواه با انسانهای دیگری مربوط و پیوسته میشود و نادیده گرفتن مقام انسانی او به مقام انسانی دیگران آسیب و صدمه می رساند. و میتوان معیارها و ارزش ها و مقررات و هنجارهای اجتماعی او را ناباب و منحرف ومنحط ارزیابی می کند از دیدگاه انسان دوستانه مددکار اجتماعی باز هم انسانی است دردمند ،مبتلا ،گرفتار و درمانده که کار مجازات او جای خود را دارد و انسان بودن او همچنان مطرح و در خورتعمق است و مزید بر اینها انسانهای دیگری که در خیط و خطای او ممکن است نقشی نداشته باشند.
جوهرقلی
مددکار اجتماعی