فقط اگر انسان ارجمند بود…!

عباسعلی یزدانی

هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

کان عقیق نادر ارزانم آرزوست. (دیوان شمس)

نه پیام یک سال و یک سازمان و یک حرفه و افراد حرفه ایش، بلکه پیغام دیروز و امروز جمله رسولان و منادیان سعادت همین بوده: نیک پویی و نیک پایی. همه سفارش کرده اند که نیک باشید و نیکی بجویید و نیکمرامی را بپایید. از گذشتگان دیرین تا پیام آوران الهی همه سودایشان همین بوده و هست که نیکو کلام و نیکو کردار و نیکوپندار باشید. قران هم که به صراحت نسل انسان را “عیال الله” خوانده و بی قید و شرط عنوان کرده که “لقد کرمنا بنی آدم…”. اینها همه نشانی یک واقعیت اند. انسان مکرم (ارجمند) است.

چقدر دوست داشتیم که بگوییم مردم ایران و جهان ارجمندند. چقدر آرزو داشتیم که مطمئن باشیم که قدر و ارزش آدمهای این سرزمین به انسان بودن آنهاست. چقدر دلمان می خواست سینه مان را سپر کنیم و با خیال راحت بگوییم: شأن انسانها شأن بالذاته است نه شأن کسوت و شهرت. اما…

نه در سرزمین ما که در کل کره خاکی هرکه چنین ادعایی کند فقط گزافه گویی کرده است.

انسان امروز نمی داند که مکرم است. باور ندارد که مکرم است. انسان اگر مکرم باشد زیربار زور نمی رود. انسان اگر مکرم باشد خود را به زر نمی فروشد. انسان اگر مکرم باشد دروغ (ولو به سراب مصلحت) نمی گوید. انسان اگر مکرم باشد به خود و دیگری خسارت نمی زند. انسان اگر مکرم باشد به هر کیفیتی زندگی نمی کند و با هر فضایی نمی سازد. انسان اگر بداند و باور کند که مکرم است هم اظهار عقیده می کند، هم از عقیده خود دفاع می کند و هم عقاید دیگران را می شنود. اصلا انسان اگر مکرم باشد دائما شاد زندگی می کند. انسان اگر مکرم باشد مدام با خود تکرار می کند و فریاد می زند که “من ارجمندم…!”. من ارجمندم هرچند فقیر باشم. ارجمندم هرچند فرصت درس خواندن نداشته باشم. ارجمندم هرچند از والدینی معتاد پدید آمده باشم. ارجمندم هرچند سیاه یا سرخ یا زرد یا سفید باشم. ارجمندم هرچند که ارباب نعمت نباشم. ارجمندم و ارجمندی من به شعور من است. ارجمندی من به اندیشه من است و “من همه اندیشه ام”. ارجمندم چون می اندیشم. ارجمندم چون بشرم. انسانم. به همین یک دلیل که انسانم پس حق دارم. انسانم پس حق زندگی دارم. انسانم پس حق اظهار نظر دارم. انسانم پس حق برخورداری از فرصتهای برابر دارم. انسانم پس باید به من احترام گذاشته شود و احترام من نه از صدقه سر لباس و مدرک و پول که صرفا به دلیل انسان بودنم و از سر ارجمند بودنم است. ارجمند بودن یک سد سراسری است برای هر نوع بزه دیدگی و بزه پیشگی. کسی که شأن و ارج خود را بداند حقوق کسی را نمی بلعد. کسی که ارج خود را بداند پرده دری نمی کند. کسی که ارج خود را بداند اشتباهات خود را می بیند و خود را و دیگران را می بخشد و مسئولیت اشتباهاتش را هم می پذیرد. کسی که ارج خود را بداند برای یک لحظه شادتر بودن همه دودمانش را به باد نمی دهد.

به نظر من مددکاران اجتماعی یک مأموریت بیشتر ندارند. به خود و به کسانی که مأموریت مساعدت یا نجاتشان را دارند تذکر بدهند که آنها مکرم اند. مدام برایشان تکرار کنند که آنها ارجمندند. نه برای مکنت یا مسکنتشان، نه برای سلامت یا بیماریشان، نه برای شهرنشینی یا روستانشینی یا حاشیه نشینی شان، نه برای کارمند یا کارگر یا کارجو بودنشان نه برای کودک یا پیربودنشان. فقط به یک دلیل: برای انسان بودنشان.

انسان اگر قدر و قیمتش را بداند حتی مراقب مراقبینش هم هست و از آنها هم قدردانی می کند. چنین انسانی می داند که قیمتی است. انسان قیمتی مراقب خانواده اش هست. مراقب جامعه اش هست. مراقب دولتمردان هست. مراقب خبرنگاران هست. مراقب پزشکان هست. مراقب سپوران و شهرداران هست. مراقب همه مددکاران هست. انسان قیمتی سوال می پرسد و منتظر پاسخ سوالش می ماند. انسان قیمتی وجود و زیست خود را مدام می پاید اما زیر وبم زندگانی دیگران را زیرورو نمی کند. انسان قیمتی به هر قیمتی برتری مادی را نمی جوید. انسان قیمتی اصلا دنیای فانی را جستجو نمی کند. انسان قیمتی می گوید که “من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست…” انسان قیمتی می گوید که ” هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد / کان عقیق نادر ارزانم آرزوست”

عباسعلی یزدانی
مددکار اجتماعی

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا